Part17
&سانا همون جور که به صندلی لم داده بود جلو اومد و خودشو به میکروفون نزدیک کرد و دوبار روش زد که صدای خش دار میکروفون سالون رو گرفت کوک از طوفانی که قرار بود راه بیوفته پوزخندی زد
سانا با پوزخند به لنا خیره شد
سانا:جناب قاضی میتونم یک شاهد ناگهانی درخواست کنم؟(رو به کوک با پوزخند)
کوک: لطفا شاهد رو داخل بگیرید(اخم جدی)
نامجون:با حرف سانا لنا رنگ باخت اما شاهد ناگهانی؟
با اجازه دادن کوک شخصی که وارد حضار شد واقعا شوک برانگیز بود
تو؟...
سانا:از جام بلند شدم.... شاهد ناگهانی من ویکتور ساکارا
کوک:لطفا به جایگاه شاهد برید و سوگند یاد کنید
&شخص وارد جایگاه شاهد شد و...
ویکتور:من ویکتور ساکارا سوگند میخورم تا حقیقت را بگم
کوک:خوب جناب ساکارا منتظریم!
لنا:داری چه غلطی میکنی(داد)
ویکتور:حقیقت عزیزم(پوزخند)
ویکتور:یک سال از زمان ازدواج خانم بایان و جناب کیم میگذشت با سود هایی که شرکت کیم در یک سال کرده بود واقعا چشم گیر بود توی دنیای کار رقابت حرف اول رو داره یک روز خانم بایان به دیدارم اومد
فلشی روبه روم قرار داد که تمام مدارک سهام داران شرکت کیم بود وقتی دلیل کار ایشون رو پرسیدم..
لنا:جنابببب قاضضضی همش افتراس
من به همسرم خیانت نکردم
کوک:خانم بایان لطفا سکوت دادگاه رو رعایت کنید!(عصبی چکش رو به میز کوبید)
ویکتور:ایشون گفتن ازدواجشون از روی انتخاب نبوده و الان قصد انتقام دارن و بعدش در اعترافی قرار گرفتن که به بنده علاقه مند هستن
و من ظبط صدایی دارم که گویای همه چی هست!(پوزخند به لنا)
صدا:من میخوام رابطه ای احساسی با شما داشته باشم و همچنین کیم رو زمین بزنم
اوه همچنین ثروت کیم رو بالا بکشم
کینه ای که از کیم نامجون دارم تمومی نداره اون حتی نیم نگاهی هم به من نمیکنه اگه دستم بود با دستای خودم خفش میکردم ولی نفوذی داره که اونو قدرت مند ترش میکنه(صدای لنا)
لنا:دروعه آقای قاضی به خدا قسم دروغه
کوک:خانم لنا گوشامون اونقدر هم دراز نیس که نتونیم صداتونو تشخیص بدیم
جناب ساکارا دلیل این اعترافتون چی میتونه باشه؟
ویکتور:دو روز پیش خانم جئون به دیدارم اومدن...
و فایل صوتی به من نشون دادن که فهمید منم قربانی این قضیه هستم
سانا:(پوزخند)
فلش بگ به دو روز پیش!
ساعت ۲ نصف شب
ویکتور:تا الان زنی به شجاعت شما ندیده بودم تو این موقع شب به دیدار یک مرد بره!
سانا:اوه درسته...ولی اون مرد نمیترسه ازش عکس بگیرم اونم به عنوان ویکتور ساکارا در کابارا با دختر ها بازی میکنه پخشش کنم؟(پوزخند)
تا جایی که میدونم بیشتر از هرچیزی به آبروتون اهمیت میدی نه ساکارا؟(نیم نگاه+کمی از ودکاش نوشید)
به ادم هاش اشاره کرد تا دورش رو خلوط کنن
از حالت لم در اومد ارنج هاشو رو زانوش گذاشت و گفت
ویکتور:چی میخوای؟
سانا:فایل صوتی رو روبه روش گذاشتم
بهش گوش بدا(چشمک)
صدای موزیک رو کم کرد چون توی اتاق vip بودیم
و...
لنا:ههه.... خیلی خنده داری ....اره
پول های هر دو شون رو میکشم بالا اون ساکارای عوضی فکر کرده عاشق چشم و ابروشم
همون طور که از تمام مدارک کیم کپی دارم از اونم تو شرکتش سرپدم برام در بیارن ...
وقتی پول ها رو بالا کشیدم هیچی جلو دارم نیس!
سانا:پوزخندی به ویکتور زدم که عصبی از جاش بلند شد و با داد گفت
ویکتور:یعنی چی؟؟؟...از کجا معلوم که توهم دروغ نگفته باشی؟چطور بهت اعتماد کنم؟! (داد و عصبی)
سانا: دو روز دیگه میای دادگاه و تمام اینا رو شهادت میدی نمیدونم از خودتم ی چیزایی میسازی
در عوض...(کمی ودکا نشوید و با نگاهی خاص به چشماش خیره شد)
سانا:بهت مجوز صادرات محصولات بهداشتی و ارایشی به آمریکا و اروپا میدم!
ویکتور:ههه چطور اون موقع؟دستم انداختی؟ با کدوم قدرت؟(مسخره کردن)
سانا:نمیخوام برات توضیح بدم ولی...
دختر رئیس جمهور میتونه برات در ها رو باز کنه!(پوزخند)
ویکتور:ج..جئون سانا؟؟؟(شوکه)
سانا:درسته بیب(پوزخند)
از جام بلند شدم و از بادیگاردم پاکتی رو گرفتم ...روبهروش گرفتم که سریع قاپید ولی نتونست و منتظر نگام کرد
سانا:تلاشی که ۳ نسلت میکرد رو تو توی دو دقیقه کردی اما اگه کاری که بت گفتم رو نکنی مطمئن باش تو و خاندانت رو توی یک ساعت از روی زمین بر میدارم(نگاه دارک)
ویکتور:حل شده بدون! مدرکی دارم که خیلی محکمه!(پوزخند)
پایان فلشش بک
سانا با پوزخند به لنا خیره شد
سانا:جناب قاضی میتونم یک شاهد ناگهانی درخواست کنم؟(رو به کوک با پوزخند)
کوک: لطفا شاهد رو داخل بگیرید(اخم جدی)
نامجون:با حرف سانا لنا رنگ باخت اما شاهد ناگهانی؟
با اجازه دادن کوک شخصی که وارد حضار شد واقعا شوک برانگیز بود
تو؟...
سانا:از جام بلند شدم.... شاهد ناگهانی من ویکتور ساکارا
کوک:لطفا به جایگاه شاهد برید و سوگند یاد کنید
&شخص وارد جایگاه شاهد شد و...
ویکتور:من ویکتور ساکارا سوگند میخورم تا حقیقت را بگم
کوک:خوب جناب ساکارا منتظریم!
لنا:داری چه غلطی میکنی(داد)
ویکتور:حقیقت عزیزم(پوزخند)
ویکتور:یک سال از زمان ازدواج خانم بایان و جناب کیم میگذشت با سود هایی که شرکت کیم در یک سال کرده بود واقعا چشم گیر بود توی دنیای کار رقابت حرف اول رو داره یک روز خانم بایان به دیدارم اومد
فلشی روبه روم قرار داد که تمام مدارک سهام داران شرکت کیم بود وقتی دلیل کار ایشون رو پرسیدم..
لنا:جنابببب قاضضضی همش افتراس
من به همسرم خیانت نکردم
کوک:خانم بایان لطفا سکوت دادگاه رو رعایت کنید!(عصبی چکش رو به میز کوبید)
ویکتور:ایشون گفتن ازدواجشون از روی انتخاب نبوده و الان قصد انتقام دارن و بعدش در اعترافی قرار گرفتن که به بنده علاقه مند هستن
و من ظبط صدایی دارم که گویای همه چی هست!(پوزخند به لنا)
صدا:من میخوام رابطه ای احساسی با شما داشته باشم و همچنین کیم رو زمین بزنم
اوه همچنین ثروت کیم رو بالا بکشم
کینه ای که از کیم نامجون دارم تمومی نداره اون حتی نیم نگاهی هم به من نمیکنه اگه دستم بود با دستای خودم خفش میکردم ولی نفوذی داره که اونو قدرت مند ترش میکنه(صدای لنا)
لنا:دروعه آقای قاضی به خدا قسم دروغه
کوک:خانم لنا گوشامون اونقدر هم دراز نیس که نتونیم صداتونو تشخیص بدیم
جناب ساکارا دلیل این اعترافتون چی میتونه باشه؟
ویکتور:دو روز پیش خانم جئون به دیدارم اومدن...
و فایل صوتی به من نشون دادن که فهمید منم قربانی این قضیه هستم
سانا:(پوزخند)
فلش بگ به دو روز پیش!
ساعت ۲ نصف شب
ویکتور:تا الان زنی به شجاعت شما ندیده بودم تو این موقع شب به دیدار یک مرد بره!
سانا:اوه درسته...ولی اون مرد نمیترسه ازش عکس بگیرم اونم به عنوان ویکتور ساکارا در کابارا با دختر ها بازی میکنه پخشش کنم؟(پوزخند)
تا جایی که میدونم بیشتر از هرچیزی به آبروتون اهمیت میدی نه ساکارا؟(نیم نگاه+کمی از ودکاش نوشید)
به ادم هاش اشاره کرد تا دورش رو خلوط کنن
از حالت لم در اومد ارنج هاشو رو زانوش گذاشت و گفت
ویکتور:چی میخوای؟
سانا:فایل صوتی رو روبه روش گذاشتم
بهش گوش بدا(چشمک)
صدای موزیک رو کم کرد چون توی اتاق vip بودیم
و...
لنا:ههه.... خیلی خنده داری ....اره
پول های هر دو شون رو میکشم بالا اون ساکارای عوضی فکر کرده عاشق چشم و ابروشم
همون طور که از تمام مدارک کیم کپی دارم از اونم تو شرکتش سرپدم برام در بیارن ...
وقتی پول ها رو بالا کشیدم هیچی جلو دارم نیس!
سانا:پوزخندی به ویکتور زدم که عصبی از جاش بلند شد و با داد گفت
ویکتور:یعنی چی؟؟؟...از کجا معلوم که توهم دروغ نگفته باشی؟چطور بهت اعتماد کنم؟! (داد و عصبی)
سانا: دو روز دیگه میای دادگاه و تمام اینا رو شهادت میدی نمیدونم از خودتم ی چیزایی میسازی
در عوض...(کمی ودکا نشوید و با نگاهی خاص به چشماش خیره شد)
سانا:بهت مجوز صادرات محصولات بهداشتی و ارایشی به آمریکا و اروپا میدم!
ویکتور:ههه چطور اون موقع؟دستم انداختی؟ با کدوم قدرت؟(مسخره کردن)
سانا:نمیخوام برات توضیح بدم ولی...
دختر رئیس جمهور میتونه برات در ها رو باز کنه!(پوزخند)
ویکتور:ج..جئون سانا؟؟؟(شوکه)
سانا:درسته بیب(پوزخند)
از جام بلند شدم و از بادیگاردم پاکتی رو گرفتم ...روبهروش گرفتم که سریع قاپید ولی نتونست و منتظر نگام کرد
سانا:تلاشی که ۳ نسلت میکرد رو تو توی دو دقیقه کردی اما اگه کاری که بت گفتم رو نکنی مطمئن باش تو و خاندانت رو توی یک ساعت از روی زمین بر میدارم(نگاه دارک)
ویکتور:حل شده بدون! مدرکی دارم که خیلی محکمه!(پوزخند)
پایان فلشش بک
۶.۷k
۱۱ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.