بی اهمیت پارت ۶
×بیاید بیمارستان......(اسمشو نمیدونم)
*باشه باشه
بعد از ۵ مین پدر و مادر و بردار ات رسیدن بیمارستان
ویو چان
بعد از ۳ مین رسیدیم الان وارد بیمارستان شدیم
ات رو از روی برانکارد به اتاق معاینه انتقال دادن که یهو صدای دکمه ی آبی اومد نه نهنهههههههههههههه این دکمه یعنی وضعیت بیمار وخیمه کلی دکتر در اتاق ات جمع شده بود یه بغض سگی گلومو گرفت من واقعا دوسش داشتم؟؟؟....هق هق... همش تقصیر من بود من باید به جای ات برم توی اون اتاق ات لیاقت منو نداره من من خیلی بدممم همینطور که داشتم به خودم فوش میدادم و گریه میکردم پدر و مادر ات رسیدن
"پسرم پسرم (اومد نشست پیش چان )
*ات چیشدهههه (داد)
×ات ...هق ...هق
پدر ات اومد و یقیه چان و گرفت
مرتیکه با دخترم چکار کردییییییییی(داد)
"ولش کن (گریه ) هق ...هق .اون تقصیری نداره مگه نه چانن
×....
"جواب بده لطفا بگو که تقصیر تو نیست
×.....
"چیشدهههههههه
*مرتیکه کثافت جواب بدههههههههههههه(دادد خیلی بلند )
پرستار:اقا یواش چه خبره اینجا بیمارستانه
که یهو دیدن یه دکتر از اون همه دکتر از اتاق ات اومد بیرون
چان سریع دوید پیشش
×دکتر دکتر حال همسرم چطوره هق هق..
(علامت دکتر&)
&نمیخوامشما رو نا امید کنم اما من که امیدی به این وضعیت ندارم خطر ایست قلبی خیلی زیاده همین که تا اینجا زنده مونده خودش خیلیه میشه چند لحظه وقتتون رو بگیرم؟
×ب ...بله
&لطفا تشریف بیارید اتاق من
چان همرا با دکتر رفتن اتاق دکتر
&خب لطفا بشینید
×نشست و گفت : چیزی شده (نگران)
&خانم بنگ ات باید عمل شن و هزینه این عمل خیلی زیاده چونکه یه عمل پیچیدست و اینکه میشه دقیق بگید که چه اتفاقی برای خانم چان ات افتاده؟
×ام از اول بگم؟
&بله
×(همشوتوضیح داد )
&اوه میشود بگید سرش کجای دیوار خورد
×گوشه ی دیوارهق ..هق(گریه) هق.هق
&وایی خدای من خیلی خطرناکه حتی اگه سالم بمونه فراموشی میگیره متاسفم
×نه نه چرا همش از این اتفاقا برای مت میفته
گریه و بعدش سیاهی مطلق
&آقا آقا حالتون خوبه
دکتر سریع پاشد و کلید آبی رو فشار داد
چان بیهوش شده بود چند تا دکتر و پرستار اومد و اونو روی برانکارد انداختن و به بخش منتقل کردن
ویو یونا(مامان ات)
چان هنوز نیومده خیلی وقته که رفته پیش دکتر
منم هنوز دارم گریه میکنم اصن حالم خوب نیست
کای(بابای ات) هم از اولش داره غر میزنه سرم درد. میکنه داشتم گریه میکردم که صدای دکترا اومد داشتن میگفتن: برید کنار لطفا برید کنار
اون چان بود اما چرا روی برانکارد؟
چرا بردنش بخش؟؟؟
"چانننن
*چیشده عزیزم؟
که یهو چشمم خورد به جان که وارد بخشش کردن
*یونا اون چانه؟
"آ...هق...هق آره
*چه اتفاقی افتاده؟
"نم...هق نمید...نمیدونم
"به..هق بهتره ...زنگ بزنم به پدر و مادر چان
*باشه وایسا تا زنگ تا زنگ بزنم
*باشه باشه
بعد از ۵ مین پدر و مادر و بردار ات رسیدن بیمارستان
ویو چان
بعد از ۳ مین رسیدیم الان وارد بیمارستان شدیم
ات رو از روی برانکارد به اتاق معاینه انتقال دادن که یهو صدای دکمه ی آبی اومد نه نهنهههههههههههههه این دکمه یعنی وضعیت بیمار وخیمه کلی دکتر در اتاق ات جمع شده بود یه بغض سگی گلومو گرفت من واقعا دوسش داشتم؟؟؟....هق هق... همش تقصیر من بود من باید به جای ات برم توی اون اتاق ات لیاقت منو نداره من من خیلی بدممم همینطور که داشتم به خودم فوش میدادم و گریه میکردم پدر و مادر ات رسیدن
"پسرم پسرم (اومد نشست پیش چان )
*ات چیشدهههه (داد)
×ات ...هق ...هق
پدر ات اومد و یقیه چان و گرفت
مرتیکه با دخترم چکار کردییییییییی(داد)
"ولش کن (گریه ) هق ...هق .اون تقصیری نداره مگه نه چانن
×....
"جواب بده لطفا بگو که تقصیر تو نیست
×.....
"چیشدهههههههه
*مرتیکه کثافت جواب بدههههههههههههه(دادد خیلی بلند )
پرستار:اقا یواش چه خبره اینجا بیمارستانه
که یهو دیدن یه دکتر از اون همه دکتر از اتاق ات اومد بیرون
چان سریع دوید پیشش
×دکتر دکتر حال همسرم چطوره هق هق..
(علامت دکتر&)
&نمیخوامشما رو نا امید کنم اما من که امیدی به این وضعیت ندارم خطر ایست قلبی خیلی زیاده همین که تا اینجا زنده مونده خودش خیلیه میشه چند لحظه وقتتون رو بگیرم؟
×ب ...بله
&لطفا تشریف بیارید اتاق من
چان همرا با دکتر رفتن اتاق دکتر
&خب لطفا بشینید
×نشست و گفت : چیزی شده (نگران)
&خانم بنگ ات باید عمل شن و هزینه این عمل خیلی زیاده چونکه یه عمل پیچیدست و اینکه میشه دقیق بگید که چه اتفاقی برای خانم چان ات افتاده؟
×ام از اول بگم؟
&بله
×(همشوتوضیح داد )
&اوه میشود بگید سرش کجای دیوار خورد
×گوشه ی دیوارهق ..هق(گریه) هق.هق
&وایی خدای من خیلی خطرناکه حتی اگه سالم بمونه فراموشی میگیره متاسفم
×نه نه چرا همش از این اتفاقا برای مت میفته
گریه و بعدش سیاهی مطلق
&آقا آقا حالتون خوبه
دکتر سریع پاشد و کلید آبی رو فشار داد
چان بیهوش شده بود چند تا دکتر و پرستار اومد و اونو روی برانکارد انداختن و به بخش منتقل کردن
ویو یونا(مامان ات)
چان هنوز نیومده خیلی وقته که رفته پیش دکتر
منم هنوز دارم گریه میکنم اصن حالم خوب نیست
کای(بابای ات) هم از اولش داره غر میزنه سرم درد. میکنه داشتم گریه میکردم که صدای دکترا اومد داشتن میگفتن: برید کنار لطفا برید کنار
اون چان بود اما چرا روی برانکارد؟
چرا بردنش بخش؟؟؟
"چانننن
*چیشده عزیزم؟
که یهو چشمم خورد به جان که وارد بخشش کردن
*یونا اون چانه؟
"آ...هق...هق آره
*چه اتفاقی افتاده؟
"نم...هق نمید...نمیدونم
"به..هق بهتره ...زنگ بزنم به پدر و مادر چان
*باشه وایسا تا زنگ تا زنگ بزنم
۷.۳k
۲۶ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.