✨️🦋پروانه کوچولو 🦋✨️
✨️🦋پروانه کوچولو 🦋✨️
✨️🦋پارت ۶۰🦋✨️
✨️🦋ویو سنا🦋✨️
سنا: خیله خب ولی هنوز باهات قهرماا تهیونگ: حالا بیا بریم حمو.م از دلت درمیارم سنا: ععع تو خیلی بی تربیتی تهیونگ: تازه کجاشو دیدی برو ح.موم الان میام باهم رفتیم حمو.م اومدیم بیرون تهیونگ با اینکه قبلا هم بهم میرسید موهامو خشک میکرد ولی جدیدا تاکید داشت که باید بیشتر حواسم به خودم باشه مخصوصا وقتایی که میره به ماموریت میگفت باید تو زمان با.رداری بیشتر حواسم به خودم باشه گفت خودش هم حواسش بهم هست تهیونگ: خب کوچولو موهات خشک شد میتونی بخوابی رفتم رو تخت دراز کشیدم بغلم رو برای تهیونگ باز کردم اونم محکم بغلم کرد رو سرمو بو.سید گفت تهیونگ: خوب بخوابی کوچولو حتی اون کوچولو که الان اندازه نخوده سنا:😂 شبه توهم بخیر عشقم ااممم یعنی شوهری تهیونگ سرمو از رو سی.نش بیرون آورد گفت تهیونگ: یبار دیگه بگو چی گفتی سنا: گفتم شوهری دیگه تهیونگ: نخیرم قبلش یچی دیگه گفتی سنا: اممم شبت بخیر عشقم تهیونگ ی لبخنده مستطیلی زد ی بو.س رو ل.بم گذاشت تهیونگ: دوتا جشن پشت سره هم داریم میخوام جشن با.رداریت رو بگیرم همه رو دعوت میکنم سنا:😊 تهیونگ: الهییی لبخندشو سنا:🥺🫣 تهیونگ: تو ی روز برام دلبری نکنی ولم نمیکنی سنا: خب زنتم تهیونگ: جااان زن کیم تهیونگ باشه؟ سنا: بله بله بعد کلی صحبت بلاخره خوابیدیم
✨️🩶ویو تهیونگ🩶✨️
صبح از خواب بیدار شدم آروم از جام بلند شدم کوچولو از خواب نپره ی کت و شلوار پوشیدم( اسلاید بعد استایل تهیونگ) رفتم پایین تو آشپز خونه اجوما و خدمتکارا بودن تهیونگ: اجوما و بقیه خدمتکارا اجوما و بقیه خدمتکارا: بله ارباب تهیونگ: امشب هم ی جشن داریم خدمتکارا و اجوما تعجب کردن اجوما: جشن برای چع مناسبتی هست ارباب تهیونگ: مناسبت جشن بار.داریه سنا دارم پدر میشم اجوما: واییییییییییی تبریک میگم ارباب تهیونگ: مرسی امشب همه چی آماده باشه اجوما: چشم سرم رو هم نشونه ی رضایت تکون دادم رفتم بیرون سوار ماشین شدن راه افتادم به سمت شرکت...ادامه دارد
حمایت فراموش نشه🥺🍧✨️
✨️🦋پارت ۶۰🦋✨️
✨️🦋ویو سنا🦋✨️
سنا: خیله خب ولی هنوز باهات قهرماا تهیونگ: حالا بیا بریم حمو.م از دلت درمیارم سنا: ععع تو خیلی بی تربیتی تهیونگ: تازه کجاشو دیدی برو ح.موم الان میام باهم رفتیم حمو.م اومدیم بیرون تهیونگ با اینکه قبلا هم بهم میرسید موهامو خشک میکرد ولی جدیدا تاکید داشت که باید بیشتر حواسم به خودم باشه مخصوصا وقتایی که میره به ماموریت میگفت باید تو زمان با.رداری بیشتر حواسم به خودم باشه گفت خودش هم حواسش بهم هست تهیونگ: خب کوچولو موهات خشک شد میتونی بخوابی رفتم رو تخت دراز کشیدم بغلم رو برای تهیونگ باز کردم اونم محکم بغلم کرد رو سرمو بو.سید گفت تهیونگ: خوب بخوابی کوچولو حتی اون کوچولو که الان اندازه نخوده سنا:😂 شبه توهم بخیر عشقم ااممم یعنی شوهری تهیونگ سرمو از رو سی.نش بیرون آورد گفت تهیونگ: یبار دیگه بگو چی گفتی سنا: گفتم شوهری دیگه تهیونگ: نخیرم قبلش یچی دیگه گفتی سنا: اممم شبت بخیر عشقم تهیونگ ی لبخنده مستطیلی زد ی بو.س رو ل.بم گذاشت تهیونگ: دوتا جشن پشت سره هم داریم میخوام جشن با.رداریت رو بگیرم همه رو دعوت میکنم سنا:😊 تهیونگ: الهییی لبخندشو سنا:🥺🫣 تهیونگ: تو ی روز برام دلبری نکنی ولم نمیکنی سنا: خب زنتم تهیونگ: جااان زن کیم تهیونگ باشه؟ سنا: بله بله بعد کلی صحبت بلاخره خوابیدیم
✨️🩶ویو تهیونگ🩶✨️
صبح از خواب بیدار شدم آروم از جام بلند شدم کوچولو از خواب نپره ی کت و شلوار پوشیدم( اسلاید بعد استایل تهیونگ) رفتم پایین تو آشپز خونه اجوما و خدمتکارا بودن تهیونگ: اجوما و بقیه خدمتکارا اجوما و بقیه خدمتکارا: بله ارباب تهیونگ: امشب هم ی جشن داریم خدمتکارا و اجوما تعجب کردن اجوما: جشن برای چع مناسبتی هست ارباب تهیونگ: مناسبت جشن بار.داریه سنا دارم پدر میشم اجوما: واییییییییییی تبریک میگم ارباب تهیونگ: مرسی امشب همه چی آماده باشه اجوما: چشم سرم رو هم نشونه ی رضایت تکون دادم رفتم بیرون سوار ماشین شدن راه افتادم به سمت شرکت...ادامه دارد
حمایت فراموش نشه🥺🍧✨️
۲۳.۶k
۱۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.