B̶̖̣̝̮͑̈́̉͐̈̈́́̀͜D̶̡͙͕͖̜̦̎͆͜ᏕᎷ p1
تایم4:50 دقیقه صبح"
پنسی جونگکوک":چهار صبح بود از خواب بلند شدم و رفتم حموم و یه دوش گرفتم و برگشتم لباس مشکی لانگمو پوشیدم و زنجیر هامو آویزون کردم کلاهمو گذاشتم و عطر مورد علاقمو به تن زدم سوار ماشین شدم و به سمت شرکت راه افتادم
تایم:5:00
از ماشین پیاده شدم و رفتم داخل شرکت .
هادسون:های مصتر جونگکوک ولکام!
جونگکوک:متشکرم مصتر هادسون .!
همه کارکنا امروز سرحال بودن
بلند با نفس عمیق گفتم، جونگکوک:امروز روز خوبی خواهد شد .
رفتم داخل اتاقم و وسایلمو گذاشتم روی میز . نگاهی به زمین انداختم جونگکوک:ساچمه ها چرا ریخته زمین .؟ تو این تعجب بودم که گوشی شرکت زنگ خورد برداشتم ببینم کیه . هادسون: مصتر جونگکوک یه مصتری به اسم کیم تهیونگ برای ملاقات شما اومدن.! جونگکوک:کیم تهیونگ .؟ همم باشه بگو بیاد داخل یکی در رو باز کرد و اومد داخل اندامی واقعا عالی داشت . بوی عطر بدنش کل شرکتو گرفته بود گل رز مشکی داخل دستش بود و یک کاغذ داخل اون دست گل رز های مشکی .
ذوق زده شدم و به سمتش حرکت کردم .
جونگکوک:های مصتر تهیونگ .! تهیونگ:های موصیو مفتخرم که این دسته گل رو به شما بدم! جونگکوک:متشکرم مصتر . داخل کاغذ رو نگاه کردم نوشته شده بود: های! من کیم تهیونگ هستم خوشحال میشم قبول کنید داخل شرکتتون کار کنم!
لبخندی روی لبم اومد و بهش خیره شدم . چراکه نه .؟ شرکت ما به همچین مصتر محترمی احتیاج داره .! لبخند ریزی زد و به سمتم اومد دستش رو دراز کرد تهیونگ:متشکرم! بهش دست دارم و براش تعظیم کردم . جونگکوک:همچنین مصتر .!
هر چند دقیقه یک بار لبش رو خیس میکرد و لبخند روی لبهاش میشست با خودم گفتم کاش میشد طعمشو میچشیدم . ولی نه من یه تاپم .! تهیونگ:به چیزی فکر میکنی مصتر؟ جونگکوک:نه نه هیچی . دستمو سمت صورتش بردم و زیر فکش گذاشتم . آب دهنشو قورت داد و نفس عمیق کشید
جونگکوک:نترس مصتر . صورتمو به صورتش نزدیک کردم و چشمامو بستم . آروم لبم به لبش نزدیک میشد که در باز شد .
هادسون:مصتر جونگکوک؟؟ جونگکوک:اهم اهم چرا در نمیزنید .؟ هادسون:عایش خب چیزه ببخشید جونگکوک: خب کارتون .؟ هادسون:نه نه بعدا بهتون میگم آره فعلا مزاحم نمیشم هههه آره جونگکوک:ای وای . خب دیگه کاری نداری مصتر تهیونگ .؟ تهیونگ:اهم اهم نه مصتر خوشحال شدم از دیدنتون!
اگه خوشتون اومد بعدیو میزارم .
پنسی جونگکوک":چهار صبح بود از خواب بلند شدم و رفتم حموم و یه دوش گرفتم و برگشتم لباس مشکی لانگمو پوشیدم و زنجیر هامو آویزون کردم کلاهمو گذاشتم و عطر مورد علاقمو به تن زدم سوار ماشین شدم و به سمت شرکت راه افتادم
تایم:5:00
از ماشین پیاده شدم و رفتم داخل شرکت .
هادسون:های مصتر جونگکوک ولکام!
جونگکوک:متشکرم مصتر هادسون .!
همه کارکنا امروز سرحال بودن
بلند با نفس عمیق گفتم، جونگکوک:امروز روز خوبی خواهد شد .
رفتم داخل اتاقم و وسایلمو گذاشتم روی میز . نگاهی به زمین انداختم جونگکوک:ساچمه ها چرا ریخته زمین .؟ تو این تعجب بودم که گوشی شرکت زنگ خورد برداشتم ببینم کیه . هادسون: مصتر جونگکوک یه مصتری به اسم کیم تهیونگ برای ملاقات شما اومدن.! جونگکوک:کیم تهیونگ .؟ همم باشه بگو بیاد داخل یکی در رو باز کرد و اومد داخل اندامی واقعا عالی داشت . بوی عطر بدنش کل شرکتو گرفته بود گل رز مشکی داخل دستش بود و یک کاغذ داخل اون دست گل رز های مشکی .
ذوق زده شدم و به سمتش حرکت کردم .
جونگکوک:های مصتر تهیونگ .! تهیونگ:های موصیو مفتخرم که این دسته گل رو به شما بدم! جونگکوک:متشکرم مصتر . داخل کاغذ رو نگاه کردم نوشته شده بود: های! من کیم تهیونگ هستم خوشحال میشم قبول کنید داخل شرکتتون کار کنم!
لبخندی روی لبم اومد و بهش خیره شدم . چراکه نه .؟ شرکت ما به همچین مصتر محترمی احتیاج داره .! لبخند ریزی زد و به سمتم اومد دستش رو دراز کرد تهیونگ:متشکرم! بهش دست دارم و براش تعظیم کردم . جونگکوک:همچنین مصتر .!
هر چند دقیقه یک بار لبش رو خیس میکرد و لبخند روی لبهاش میشست با خودم گفتم کاش میشد طعمشو میچشیدم . ولی نه من یه تاپم .! تهیونگ:به چیزی فکر میکنی مصتر؟ جونگکوک:نه نه هیچی . دستمو سمت صورتش بردم و زیر فکش گذاشتم . آب دهنشو قورت داد و نفس عمیق کشید
جونگکوک:نترس مصتر . صورتمو به صورتش نزدیک کردم و چشمامو بستم . آروم لبم به لبش نزدیک میشد که در باز شد .
هادسون:مصتر جونگکوک؟؟ جونگکوک:اهم اهم چرا در نمیزنید .؟ هادسون:عایش خب چیزه ببخشید جونگکوک: خب کارتون .؟ هادسون:نه نه بعدا بهتون میگم آره فعلا مزاحم نمیشم هههه آره جونگکوک:ای وای . خب دیگه کاری نداری مصتر تهیونگ .؟ تهیونگ:اهم اهم نه مصتر خوشحال شدم از دیدنتون!
اگه خوشتون اومد بعدیو میزارم .
۲.۹k
۲۴ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.