نازنین: جیمین دستم رو گرفته بود و توی ماشین بودیم استرس د
نازنین: جیمین دستم رو گرفته بود و توی ماشین بودیم استرس داشتم چرا اینجوریم اون تنها کسیه ک بعد از خانوادم دوست داشتم ولی استرس داشتم ک رسیدیم دم در خونه جیمین نگام کرد بعد از در ماشین پیاده شد اومد سمت در منو باز کرد یه ذره مغرور جلوه دادم خودم رو رفتیم توی خونه خونش وقشنگ بود توی خونه پله داشت و بزرگ بود کلا سفید تمام دیوار هاش سرامیک سفید بود ای خدا جیمین شی اینجا کثیف بشه من چه خاکی تو سرم بریزم
جیمین؟؟
جیمین: هوم؟؟
برو آب بیار بعدش هم بیا بالا
جیمین: چشم لیدییی
رفتم توی اتاق موهام رو کاری نکرده بود برای همین راحت بودم آرایشم رو پاک کردم راستش آرایش هم زیاد نداشتم جیمین اومد توی اتاق درو بست و آب رو گذاشت رو دلاور اومد سمتن
هاا جیمین شی خوب شد اومدی لباسم رو باز کن
جیمین: چیزی یادت نرفته؟؟
رفتم پشت نازنین ایستادم دستم رو گذاشتم روی زیپ لباسش آروم کشید پایین از توی آینه نگاهش کردم سرش پایین بود و چشماش بسته بود
امشب دیگه مال خودم میشی گوشش رو مک آرومی زدم و برگردونمش سمت خودم لبم روی لبم گذشتم و شروع کردم به در اوردن لباسم لباس اونم افتاده بود همون جوری ک داشتم لبش رو میخوردم پرتش کردم روی تخت... (شرمنده اسمات نمینویسم چون پسرا دوست ندارن منتظر چیزی نباشید😂)
فصل دوم پارت نهم🌙💛
جیمین؟؟
جیمین: هوم؟؟
برو آب بیار بعدش هم بیا بالا
جیمین: چشم لیدییی
رفتم توی اتاق موهام رو کاری نکرده بود برای همین راحت بودم آرایشم رو پاک کردم راستش آرایش هم زیاد نداشتم جیمین اومد توی اتاق درو بست و آب رو گذاشت رو دلاور اومد سمتن
هاا جیمین شی خوب شد اومدی لباسم رو باز کن
جیمین: چیزی یادت نرفته؟؟
رفتم پشت نازنین ایستادم دستم رو گذاشتم روی زیپ لباسش آروم کشید پایین از توی آینه نگاهش کردم سرش پایین بود و چشماش بسته بود
امشب دیگه مال خودم میشی گوشش رو مک آرومی زدم و برگردونمش سمت خودم لبم روی لبم گذشتم و شروع کردم به در اوردن لباسم لباس اونم افتاده بود همون جوری ک داشتم لبش رو میخوردم پرتش کردم روی تخت... (شرمنده اسمات نمینویسم چون پسرا دوست ندارن منتظر چیزی نباشید😂)
فصل دوم پارت نهم🌙💛
۱۵.۳k
۲۷ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.