پارت چهل و دو
پارت چهل و دو
نیما : شام خوردیم
جمع کردیم
نشستیم
علی : خب نیما جون چخبر
نیما : هیج جز بد بختی چه خبری میتونه باشه
علی : میتونم بپرسم چته داداش اگه فضولی نیس؟
نیما : داستانش مفصله حوصله صو داری تعریف کنم؟
علی : آره بگو
نیما : ( کل داستانو تعریف کردم)
علی: شت داداش
چرا ولت کرد خب دختره؟
نیما: گفت دیگه دوست ندارم و اینا
علی : الان هنوز عاشقشی؟
نیما : آره( با بغض )
علی : ناراحت نباش
دیگ گذشته رفته داداش
باید فراموشش کنی
نیما : بخاطر اون از تهران اومدم شمال
اوا خواستم برم ترکیه ولی مامانم نذاشت.
گفتم حد اقل بیام شمال حالم بهتر شه
علی : هعی رفیق
چیا کشیدی توو!
نیما : هعی
علی : داداش ناراحت نباش دیگه عه .
من خودم کاریمیکنم فراموشش کنی
اصن خودم دوست دخترتم
نیما : 😂😂😂😂
علی : آهان آفرین همیشه این جوری بخند
نیما : دیگ میخوام زندگیجدید رو شروع کنم
اینجا کلاس پیانو هست ؟
علی : والا نمیدونم
ولی خواهر زادم میرفت ازش میپرسم میگم
نیما : مرسی
علی کلاس پیانو میخوای چیکار؟
نیما : من تو تهران از ۱۲ سالگی پیانو کار میکنم
میخوام تمومش کنم.
کم مونده دیگه یه ماه اینا مونده
علی : اوک
من دیگ برم
نیما : کجا ؟
خونه؛
نیما : باشه بری بسلامت
علی : بای
نیما : بای
...
فردا صبح
آرام: پاشدم از خواب
صورتمو شستم
گوشیو باز کردم
کامیار پیام داده بود :
کامیار : سلام خوبی
امشب باهم بریم رستوران شام بخوریم
انقدم سرد نباش خانوادت شک کنن
میام دنبالت ساعت ۸
آرام: سلام باش
..
ساعت ۸
کامیار : رفتم دنبالش
آرام: رفتم پایین سوار ماشینش شدم
کامیار: سلام عشقم
آرام: سلام
کامیار : چطوری ؟
آرام: بتوجه
کامیار : خشن شدیی
آرام: خشن بودم
کامیار: حاظر جوابم شدی
آرام: حاظر جواب بودم
کامیار : عههه
آرام: ماشین بی ام وِ
کامیار : زهر مار
آرام: تو دلت
کامیار : حالا ولش کن این حرفا رو
برای پس فردا شب تو شهریار ویلا گرفتم
بریم خوش بگذرونیم
آرام: لازم نکرده
نمیخوام
کامیار : قرار شد هرچی بگم گوش کنی.
پس فردا غروب میام دنبالت
همین که گفتم.
نذار با داد باهات حرف بزنم
چون دوست ندارم
...
رسیدیمو شام خوردیم
برگشتیم خونه
کامیار : میری ؟
آرام: نه میام
کامیار : باز شروع شددد
آرام : خفه بابا
کامیار : باشه عشقم
پس پس فردا غروب میام دنبالت
آرام: خب
کامیار : یه بوس بده بعد برو
آرام: دیگ دلت میخواد کتک بخوری
برو بابا اوسگول
خدافظ
کامیار: خدافظ.
نیما : شام خوردیم
جمع کردیم
نشستیم
علی : خب نیما جون چخبر
نیما : هیج جز بد بختی چه خبری میتونه باشه
علی : میتونم بپرسم چته داداش اگه فضولی نیس؟
نیما : داستانش مفصله حوصله صو داری تعریف کنم؟
علی : آره بگو
نیما : ( کل داستانو تعریف کردم)
علی: شت داداش
چرا ولت کرد خب دختره؟
نیما: گفت دیگه دوست ندارم و اینا
علی : الان هنوز عاشقشی؟
نیما : آره( با بغض )
علی : ناراحت نباش
دیگ گذشته رفته داداش
باید فراموشش کنی
نیما : بخاطر اون از تهران اومدم شمال
اوا خواستم برم ترکیه ولی مامانم نذاشت.
گفتم حد اقل بیام شمال حالم بهتر شه
علی : هعی رفیق
چیا کشیدی توو!
نیما : هعی
علی : داداش ناراحت نباش دیگه عه .
من خودم کاریمیکنم فراموشش کنی
اصن خودم دوست دخترتم
نیما : 😂😂😂😂
علی : آهان آفرین همیشه این جوری بخند
نیما : دیگ میخوام زندگیجدید رو شروع کنم
اینجا کلاس پیانو هست ؟
علی : والا نمیدونم
ولی خواهر زادم میرفت ازش میپرسم میگم
نیما : مرسی
علی کلاس پیانو میخوای چیکار؟
نیما : من تو تهران از ۱۲ سالگی پیانو کار میکنم
میخوام تمومش کنم.
کم مونده دیگه یه ماه اینا مونده
علی : اوک
من دیگ برم
نیما : کجا ؟
خونه؛
نیما : باشه بری بسلامت
علی : بای
نیما : بای
...
فردا صبح
آرام: پاشدم از خواب
صورتمو شستم
گوشیو باز کردم
کامیار پیام داده بود :
کامیار : سلام خوبی
امشب باهم بریم رستوران شام بخوریم
انقدم سرد نباش خانوادت شک کنن
میام دنبالت ساعت ۸
آرام: سلام باش
..
ساعت ۸
کامیار : رفتم دنبالش
آرام: رفتم پایین سوار ماشینش شدم
کامیار: سلام عشقم
آرام: سلام
کامیار : چطوری ؟
آرام: بتوجه
کامیار : خشن شدیی
آرام: خشن بودم
کامیار: حاظر جوابم شدی
آرام: حاظر جواب بودم
کامیار : عههه
آرام: ماشین بی ام وِ
کامیار : زهر مار
آرام: تو دلت
کامیار : حالا ولش کن این حرفا رو
برای پس فردا شب تو شهریار ویلا گرفتم
بریم خوش بگذرونیم
آرام: لازم نکرده
نمیخوام
کامیار : قرار شد هرچی بگم گوش کنی.
پس فردا غروب میام دنبالت
همین که گفتم.
نذار با داد باهات حرف بزنم
چون دوست ندارم
...
رسیدیمو شام خوردیم
برگشتیم خونه
کامیار : میری ؟
آرام: نه میام
کامیار : باز شروع شددد
آرام : خفه بابا
کامیار : باشه عشقم
پس پس فردا غروب میام دنبالت
آرام: خب
کامیار : یه بوس بده بعد برو
آرام: دیگ دلت میخواد کتک بخوری
برو بابا اوسگول
خدافظ
کامیار: خدافظ.
۶.۳k
۱۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.