عشق شکلاتی پارات 1
از زبان یومه
با حس اینکه چیزی روی صورتمه بیدار شدم چشمامو که باز کردم بایه عنکبوت روی صورتم مواجه شدم بلافاصله یه جیغ فرا بنفش کشیدم
دازای از پشت سرم پیداش شد
یومه: دازای من فقط تورو گیر بیارم می کشمت
سریع پاشدم و دنبال دازای دویدم
دازای: آه بانوی من به من رحم کن
یومه: میگم صبر کن مگه نمی خواستی بمیری واستا می خوام بکشمت
دازای: نه بانوی من من خودکوشی میخواستم
یومه: هوف حالا از بلای لوستر بیا پایین کنده میشه باشه کاری باهات ندارم قول میدم
انگشت کوچیکمو آوردم بلا اونم میخواست همین کارو کنه یهو با کله خورد زمین
با حس اینکه چیزی روی صورتمه بیدار شدم چشمامو که باز کردم بایه عنکبوت روی صورتم مواجه شدم بلافاصله یه جیغ فرا بنفش کشیدم
دازای از پشت سرم پیداش شد
یومه: دازای من فقط تورو گیر بیارم می کشمت
سریع پاشدم و دنبال دازای دویدم
دازای: آه بانوی من به من رحم کن
یومه: میگم صبر کن مگه نمی خواستی بمیری واستا می خوام بکشمت
دازای: نه بانوی من من خودکوشی میخواستم
یومه: هوف حالا از بلای لوستر بیا پایین کنده میشه باشه کاری باهات ندارم قول میدم
انگشت کوچیکمو آوردم بلا اونم میخواست همین کارو کنه یهو با کله خورد زمین
۳.۹k
۰۹ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.