فصل(۲)پارت(۷)
فصل(۲)پارت(۷)
_منو یادت نمیاد؟
+نه چرا مگه باید یادم بیاد؟
_باشه هیچی ولش کن بیا بریم
+من با تو جایی نمیام زنگ بزن به خانوادم
_تو مگه...
+مگه چی؟
_ببین تو برده ی منی (کل داستانو تعریف کرد)
+چی..چه بد چه زندگی سختی داشتم
_اره
+گفتی اسمت چی بود؟
_تهیونگ
+خب بریم تهیونگ
_بریم
برش داشتم بردمش تو ماشین راه افتادم به سمت خونه تو راه هی فکر میکردم به خاطراتی که با هم داشتیم دلم واسه اون موقع ها تنگ میشه ولی چطوری ا/ت همه چیز و یادش رفته حالا میشه عشق یک طرفه؟!!اون دیگه دوستم نداره؟؟خدا کنه که اینطوری نباشه
+تهیونگ
_بله
+میشه وایسی برم واسه خودم بستنی بخرم؟؟
_باشه
زدم کنار پیاده شدم رفتم پایین خریدم بستنی اومدم بهش دادم داشت میخوردش که
+نمیخوای؟
_نه
+بخور
_نمیخام
+بخورررر
داشتم اونم نگاه میکردم که یهو ماشین خورد توی یک درخت ما چیزیمون نشد ولی ماشین داغون شد
+وایی تهیونگ حالا چیکار کنیم؟؟
_نترس الان زن...
که یادم اومد گوشیمو تو خونه جا گذاشتم
ا/ت هم گوشیش تو خونه بود تو اون موقع شب کسی هم رد نمیشد کنار جنگل بودیم رفتیم توی جنگل بعد از یک و نیم ساعت پیاده روی رسیدیم به کلبه ی چوبی خیلی قشنگ بود
_سلام کسی هست؟؟
که یهو از پشت دیوار یک پیر زن پرید بیرون
(علامت پیرزن ¶)
¶سلام جوونا به کلبه ی من خوش اومدین چی شده که اومدین اینجا ؟
_س.. لام ممنون ما ماشینمون تصادف کرد گوشی هم نداشتیم داشت هم بارون میگرفت گفتیم بیایم اینجا اگر مزاحمتون شدیم ببخشید الان میریم
¶کجا کجا شام باید بمونین
_اما..
¶اما چی؟؟؟
(پرش زمانی وقت شام)
¶بیاید شام
_اومدیم
شام خوردیم پیرزن هم یک اتاق با یک تخت دو نفره به ما داد
+شب بخیر
_شب بخیر
خوابم نمیبرد هرچقدر سعی کردم خوابم نبرد که یک صدایی شنیدم اروم از لای در نگاه کردم پیرزنه داشت یک کارایی میکرد که یهو صدای نفسای یکی از پشت سرم اومد برگشتم........
...................
خب بچه ها اینم از این پارت
امیدوارم خوشتون اومده باشه
شرایط:
لایک:۲۰
کامنت:۲۰
(میتونید هر کدوم دو تا کامنت بزارید🫦🫶🫰عاشقتونم)
_منو یادت نمیاد؟
+نه چرا مگه باید یادم بیاد؟
_باشه هیچی ولش کن بیا بریم
+من با تو جایی نمیام زنگ بزن به خانوادم
_تو مگه...
+مگه چی؟
_ببین تو برده ی منی (کل داستانو تعریف کرد)
+چی..چه بد چه زندگی سختی داشتم
_اره
+گفتی اسمت چی بود؟
_تهیونگ
+خب بریم تهیونگ
_بریم
برش داشتم بردمش تو ماشین راه افتادم به سمت خونه تو راه هی فکر میکردم به خاطراتی که با هم داشتیم دلم واسه اون موقع ها تنگ میشه ولی چطوری ا/ت همه چیز و یادش رفته حالا میشه عشق یک طرفه؟!!اون دیگه دوستم نداره؟؟خدا کنه که اینطوری نباشه
+تهیونگ
_بله
+میشه وایسی برم واسه خودم بستنی بخرم؟؟
_باشه
زدم کنار پیاده شدم رفتم پایین خریدم بستنی اومدم بهش دادم داشت میخوردش که
+نمیخوای؟
_نه
+بخور
_نمیخام
+بخورررر
داشتم اونم نگاه میکردم که یهو ماشین خورد توی یک درخت ما چیزیمون نشد ولی ماشین داغون شد
+وایی تهیونگ حالا چیکار کنیم؟؟
_نترس الان زن...
که یادم اومد گوشیمو تو خونه جا گذاشتم
ا/ت هم گوشیش تو خونه بود تو اون موقع شب کسی هم رد نمیشد کنار جنگل بودیم رفتیم توی جنگل بعد از یک و نیم ساعت پیاده روی رسیدیم به کلبه ی چوبی خیلی قشنگ بود
_سلام کسی هست؟؟
که یهو از پشت دیوار یک پیر زن پرید بیرون
(علامت پیرزن ¶)
¶سلام جوونا به کلبه ی من خوش اومدین چی شده که اومدین اینجا ؟
_س.. لام ممنون ما ماشینمون تصادف کرد گوشی هم نداشتیم داشت هم بارون میگرفت گفتیم بیایم اینجا اگر مزاحمتون شدیم ببخشید الان میریم
¶کجا کجا شام باید بمونین
_اما..
¶اما چی؟؟؟
(پرش زمانی وقت شام)
¶بیاید شام
_اومدیم
شام خوردیم پیرزن هم یک اتاق با یک تخت دو نفره به ما داد
+شب بخیر
_شب بخیر
خوابم نمیبرد هرچقدر سعی کردم خوابم نبرد که یک صدایی شنیدم اروم از لای در نگاه کردم پیرزنه داشت یک کارایی میکرد که یهو صدای نفسای یکی از پشت سرم اومد برگشتم........
...................
خب بچه ها اینم از این پارت
امیدوارم خوشتون اومده باشه
شرایط:
لایک:۲۰
کامنت:۲۰
(میتونید هر کدوم دو تا کامنت بزارید🫦🫶🫰عاشقتونم)
۵.۹k
۱۶ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.