ⁱ ʷᵃˢ ⁱⁿ ˡᵒᵛᵉ ʷⁱᵗʰ ʸᵒᵘ⁵
__________________________________________
(شب شده پر ستاره )
یه لباس فوق سک*سی پوشیدم و رفتم سراغ جینا
(اسلاید ۲.۳ لباساشون)
دیدم جینا امد دمه در
ا.ت:اوه جذاب کردی خوشگل خانم
جینا:ما اینیم دیگه
ا.ت:بریم؟؟
جینا:بریم
........
جینا:آ.ت جون مادرت آروم ترررر
ا.ت:الان میرسیم
...
ا.ت:پیاده شو
جینا:غلط کنم دیگه با تو بیام بیرون
ا.ت:🫥
رفتیم داخل جایی که اونا بهمون گفتن کل بچهای دانشگا اونجا بودن
به همشون سلام دادیم و رفتیم نشستیم
__________________________________________
(ویو کوک)
خدایا چجوری بهش بگم خیلی استرس دارم
کوک:تهیونگ
ته:بله
کوک:امد
ته:کو کجاست؟
کوک:اونجاست
ته:نمیبینم
کوک:بابا کوری
ته:آها دیدمش
کوک:حالا چی کار کنیم
ته:نمیدونم
کوک:یعنی بهش بگم
ته:فعلا نه وایسا
کوک:تهیونگ بخدا دیگه نمیتونم
ته:میگم وایسا
کوک:اوک
ته:بزار آخر مهمونی بهش بگو
کوک:آره فکر خوبیه
جینا:بچها چی شد؟؟
کوک:بهش گفتی
جینا:آره
کوک:اون چی گفت
جینا:گفت اخییی
کوک:/:
کوک:یعنی نگفت چه پسر بی شعوری یا چه بی رحم یا .....
جینا:نه
کوک:عجیبه
ته:ولی همه ی اینا برای خودشه
کوک:آره
جینا:من برم شک نکنه
کوک/ته:آره برو
جینا:فعلا
کوک:باید هانا رو بیاریم
ته:زود نیس
کوک:همین جوری هم گاومون زاییده
ته:کِی میخوای بیاریش؟؟
کوک: فردا
ته:خب چجوری میخوای از خونه بکشیش بیرون
کوک:باید از جینا کمک بگیرم
تا:آره فکر خوبیه به نظرم الان بهش زنگ بزن
کوک:باش
. بووووق
.بووووق
.بووووق
.بوقققق
.بوووووووووووق
هانا:الو
کوک:الو
هانا:سلام قربان
کوک: ببین هانا وقت ندارم خب؟
هانا:چی شده
کوک:به کمکت احتیاج دارم
هانا:مشکلی پیش آمده
کوک:نه فقط این حرف هایی که میگم رو باید به شخص مورد نظر بگی
هانا:خب چی باید بگم
کوک:.....
.
هانا:حله فردا انجامش میدم
(شب شده پر ستاره )
یه لباس فوق سک*سی پوشیدم و رفتم سراغ جینا
(اسلاید ۲.۳ لباساشون)
دیدم جینا امد دمه در
ا.ت:اوه جذاب کردی خوشگل خانم
جینا:ما اینیم دیگه
ا.ت:بریم؟؟
جینا:بریم
........
جینا:آ.ت جون مادرت آروم ترررر
ا.ت:الان میرسیم
...
ا.ت:پیاده شو
جینا:غلط کنم دیگه با تو بیام بیرون
ا.ت:🫥
رفتیم داخل جایی که اونا بهمون گفتن کل بچهای دانشگا اونجا بودن
به همشون سلام دادیم و رفتیم نشستیم
__________________________________________
(ویو کوک)
خدایا چجوری بهش بگم خیلی استرس دارم
کوک:تهیونگ
ته:بله
کوک:امد
ته:کو کجاست؟
کوک:اونجاست
ته:نمیبینم
کوک:بابا کوری
ته:آها دیدمش
کوک:حالا چی کار کنیم
ته:نمیدونم
کوک:یعنی بهش بگم
ته:فعلا نه وایسا
کوک:تهیونگ بخدا دیگه نمیتونم
ته:میگم وایسا
کوک:اوک
ته:بزار آخر مهمونی بهش بگو
کوک:آره فکر خوبیه
جینا:بچها چی شد؟؟
کوک:بهش گفتی
جینا:آره
کوک:اون چی گفت
جینا:گفت اخییی
کوک:/:
کوک:یعنی نگفت چه پسر بی شعوری یا چه بی رحم یا .....
جینا:نه
کوک:عجیبه
ته:ولی همه ی اینا برای خودشه
کوک:آره
جینا:من برم شک نکنه
کوک/ته:آره برو
جینا:فعلا
کوک:باید هانا رو بیاریم
ته:زود نیس
کوک:همین جوری هم گاومون زاییده
ته:کِی میخوای بیاریش؟؟
کوک: فردا
ته:خب چجوری میخوای از خونه بکشیش بیرون
کوک:باید از جینا کمک بگیرم
تا:آره فکر خوبیه به نظرم الان بهش زنگ بزن
کوک:باش
. بووووق
.بووووق
.بووووق
.بوقققق
.بوووووووووووق
هانا:الو
کوک:الو
هانا:سلام قربان
کوک: ببین هانا وقت ندارم خب؟
هانا:چی شده
کوک:به کمکت احتیاج دارم
هانا:مشکلی پیش آمده
کوک:نه فقط این حرف هایی که میگم رو باید به شخص مورد نظر بگی
هانا:خب چی باید بگم
کوک:.....
.
هانا:حله فردا انجامش میدم
۳.۳k
۱۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.