مدرسه پولدارا پارت پانزدهم
☆The school of the rich☆
part ¹⁵
(فردا صبح)
ات ویو: داشتم خواب نازم رو میدیدم... اما دوباره ادمای مزاحم زنگ میزنن
ات: الو ا/ن: سلام خوابالو ات: مرگ... یا خداااا(داد) جیمین: هان چته ات: تو... توووو توی تخت من چه غلطی میکنییی(داد) جیمین: اولا اینجا تخت منه و دوما من باتو کاری نمیکنم ات: پس چرا بغلم کردی... اصلا پاشو جیمین: خودت پاشو به من چیکار داری ا/ن: الو؟ اون جیمینه
ویو ات: خواستم این کاری که با من کرده رو با کرم ریزی تمومش کنم... بالشت رو برداشتم و زدم بهش
جیمین: چیکار میکنی؟ واستا ببینم
داشت میومد دنبالم منم زود فرار کردم... نفس کم اوردم و افتادم روی مبل و اون پسره هم دوتا دستاشو کناره ی گوشم گذاشت... عین دیروز شده بودیم
جیمین: چیه به چی زل زدی(نکته: دکمه های لباسه جیمین باز شده بود و ات بدنشو دید) ات: به چی میخوام زل بزنم... مثلا چی داری که بخواد دیدنی باشه جیمین: من میرم حموم توهم چیزی میخوای به خدمتکارا بگو ات: هوففف
ویو جیمین: رفتم یک دوشی گرفتم و اومدم بیرون... ات داشت فیلم میدید ولی اون فیلم خیلی س*ک*س*ی بود... وقتی ات منو دید سریع تلویزیون رو قطع کرد
ات: اهم من دیگه باید برم... توهم با خیال راحت میتونی لباستو عوض کنی جیمین: تو فیلمای عاشقانه نگاه میکنی؟ ات: نه کی گفته جیمین: اما این فیلم خیلی عاشقانس برای بچه ای مثل تو مناسب نیست ات: من بچه نیستم جیمین: خب کسایی که بچه نیستن اینکارارو حداقل باید یکبار انجام بدن ات: چه ربطی داره جیمین: ربطش اینه
ویو ادمین: جیمین گره ی حوله رو باز میکنه ولی ات جلوی چشماش رو میگیره... اما جیمین کلا لخته... تا ات میخواست فرار کنه... جیمین ات رو بغل میکنه و با لحن تحریک کننده میگه
جیمین: تو مال من میشی و اجازه نمیدم فرار کنی
ویو ات: سریع از بغلش خودمو انداختم و سرم رو به طرف دیگه ای کردم چون لخت بود
ات: تو منو با اینکار ها نمیتونی به دست بیاری داداشم برو دنبال اونایی که عاشقتن (دستش روی ماهیچه ی جیمینه و کیفشو بر میداره و میزنه به چاک)
ات ویو: داشتم با خودم قدم میزدم اما احساس میکردم چند نفر دنبالمن... ممکن هم هست چون کوچه خیلی خلوته... اولش واستادم و به پشتم نگاه کردم کسی نبود... تا خواستم بٍدَوَم چند نفر منو گرفتن اونا همون دخترای قلدر بودن... تا خواستن لباسامو در بیارن یکی اومد و تا تونست زدشون اون.....
(نگین کم نوشتما زیاد بود خدایی.. اینم به لطفه پارتای قبلی که کم بود🖤)
part ¹⁵
(فردا صبح)
ات ویو: داشتم خواب نازم رو میدیدم... اما دوباره ادمای مزاحم زنگ میزنن
ات: الو ا/ن: سلام خوابالو ات: مرگ... یا خداااا(داد) جیمین: هان چته ات: تو... توووو توی تخت من چه غلطی میکنییی(داد) جیمین: اولا اینجا تخت منه و دوما من باتو کاری نمیکنم ات: پس چرا بغلم کردی... اصلا پاشو جیمین: خودت پاشو به من چیکار داری ا/ن: الو؟ اون جیمینه
ویو ات: خواستم این کاری که با من کرده رو با کرم ریزی تمومش کنم... بالشت رو برداشتم و زدم بهش
جیمین: چیکار میکنی؟ واستا ببینم
داشت میومد دنبالم منم زود فرار کردم... نفس کم اوردم و افتادم روی مبل و اون پسره هم دوتا دستاشو کناره ی گوشم گذاشت... عین دیروز شده بودیم
جیمین: چیه به چی زل زدی(نکته: دکمه های لباسه جیمین باز شده بود و ات بدنشو دید) ات: به چی میخوام زل بزنم... مثلا چی داری که بخواد دیدنی باشه جیمین: من میرم حموم توهم چیزی میخوای به خدمتکارا بگو ات: هوففف
ویو جیمین: رفتم یک دوشی گرفتم و اومدم بیرون... ات داشت فیلم میدید ولی اون فیلم خیلی س*ک*س*ی بود... وقتی ات منو دید سریع تلویزیون رو قطع کرد
ات: اهم من دیگه باید برم... توهم با خیال راحت میتونی لباستو عوض کنی جیمین: تو فیلمای عاشقانه نگاه میکنی؟ ات: نه کی گفته جیمین: اما این فیلم خیلی عاشقانس برای بچه ای مثل تو مناسب نیست ات: من بچه نیستم جیمین: خب کسایی که بچه نیستن اینکارارو حداقل باید یکبار انجام بدن ات: چه ربطی داره جیمین: ربطش اینه
ویو ادمین: جیمین گره ی حوله رو باز میکنه ولی ات جلوی چشماش رو میگیره... اما جیمین کلا لخته... تا ات میخواست فرار کنه... جیمین ات رو بغل میکنه و با لحن تحریک کننده میگه
جیمین: تو مال من میشی و اجازه نمیدم فرار کنی
ویو ات: سریع از بغلش خودمو انداختم و سرم رو به طرف دیگه ای کردم چون لخت بود
ات: تو منو با اینکار ها نمیتونی به دست بیاری داداشم برو دنبال اونایی که عاشقتن (دستش روی ماهیچه ی جیمینه و کیفشو بر میداره و میزنه به چاک)
ات ویو: داشتم با خودم قدم میزدم اما احساس میکردم چند نفر دنبالمن... ممکن هم هست چون کوچه خیلی خلوته... اولش واستادم و به پشتم نگاه کردم کسی نبود... تا خواستم بٍدَوَم چند نفر منو گرفتن اونا همون دخترای قلدر بودن... تا خواستن لباسامو در بیارن یکی اومد و تا تونست زدشون اون.....
(نگین کم نوشتما زیاد بود خدایی.. اینم به لطفه پارتای قبلی که کم بود🖤)
۴.۱k
۲۱ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.