تبدیل نفرت به عشق

پارت 19
رفتم رسیدم یه باغ خیلی قشنگ بود ولی خیلی تاریک بود رفتم سمت در ویلایی که باز بود همین که پام رو گذاشتم داخل کلی چراغ روشن بود یهو تهیونگ از پشت درختا اومد بیرون اون جذاب ترین حالتش بود لعنتی تهیونگ: شاید ۹۹٪ دوستم نداشته باشی اما من به اون ۱٪ اعتماد میکنم ا/ت من هنوز دوست دارم و من بهت خیانت نکردم اون دختره منو بوسید بهت قول میدم که هیچوقت این اتفاق نیوفتاده پس خواهش میکنم دوباره دوستم داشته باش
رفته بودم تو شک نمیدونستم چیکار کنم ذوق کرده بودم شاید ازش ناراحت بودم ولی بلاخره اون پدر بچه ام و همینطور عشقمه رفتم و پریدم بغلش ا/ت: راستش میخوام یه حقیقت بهت بگم اون بچه ی منو کای نیست تهیونگ: پس ماله کیه ا/ت: یه عشق حقیقی تیهونگ: پس فک کنم منو نمیخوای مهم نیست میتونی بری ا/ت : اون یه پسر قد بلند خوشتیپ و جذاب به اسم کیم تهیونگه تیهونگ: میونگ شینه بچه منهههه چرا این همه سال بهم نگفتی من واقعا خوشحالم من پدر شدم اما اما... ا/ت : اما چی؟ تهیونگ: تو هنوزم من رو میخوای؟ ا/ت : معلومه تو برام خیلی ارزش داری تهیونگ: عاشقتم ا/ت : من بیشتر (خب بسه دیگه حالم بهم خورد فقط بخاطر شماست این قسمت های رمانتیک رو مینویسم اونوقت میگین اسماتش هم کنم ؟😂😔)