part: 41
یونجون عصبی و کلافه بود و ازونجاییکه جیمینو خیلی بهتر از من میشناخت این غیبتو احتمال وجود ی اشوب در نظر میگرف لب زد
_پارک جیمین میشه بگی چیکار داری میکنی؟ چرا نمیای؟
اینو که پرسید از خدا خواستم ایندفعه ی دلیل منطقی و محکم بیاره
جیمین: دلت واسم تنگ شده عشقم نگران نباش بعد ازین فاز امشب رو میام پیشت
از دیوونگی و شیطونیه این پسر ادم به وجد میومد
به راحتی تونسته بود یونجونو عصبی تر از قبل بکنه
مثل تمام اعضای دیگه که کانکت بودن خنده ارومی کردم و به پسر روبه روم که جوری از دست جیمین حرص میخورد و دندوناشو بهم فشار میداد نگاهی کردم
یونجون: یبار فقط یبار جدی باش عوضی
جیمین: باشه باشه ببینین اینجا ی مشکلی هست اونایی که وارد اسکله شدن راه ورودی رو از دو طرف بستن تا کس دیگه ای وارد نشه
فیلیکس: ما از در دوم وارد شدیم، قبل اینکه ببندنش بین کانتینرا مخفی شدیم. مطمئنم اونا ادمای لی مین جه ان زیر کت یکیشون اسلحه دیدم باید حواسمونو دست حسابی جم...
صدای شخص دیگه ای حرف فیلیکسو نیمه تموم گذاشت
_هی شما دوتا اینجا چیکار میکنین؟ چطور اومدین داخل
من و یونجون با تعجب و نگرانی مخلوط در نگاهامون بهم چشم دوختیم که صدای خشمگین و نگران یونجون بلند شد
_اونجا چخبره
جیمین ریز خنده ای کردو گف
_هیچی راه خروجو پیدا کردیم
و بعد ابن حرف اتصال دوتاشون قطع شد
هانا: مینهو میتونی ببینیشون؟
مینهو: نگران نباشین انگار میدونن دارن چیکار میکنن
تا دوقیقه دیگه میبینینشون
سعی کردیم خوش بین باشیمو اروم بمونیم
یونجون: هیونگ تو کجایی
چان: من توی یکی از کشتی هام. دونفرم نزدیک قایق بزرگی که کنارمه شدن و دارن حرف میزنن
اینبار نامجون حضورشو اعلام کرد
نامجون: من بیرون اسکله دارم ی ماشبنو تعقیب میکنم که مقصدشون اونجاس چان بهشون موقعیت بده تا وقتی درگیری پیش اومد کنارت باشن
اینو تونستیم بفهمیم که چان تو سی متریه ما قرار داره
دونفر با لباس های متصدی های اسکله به چن نفر نزدیک میشدن
یونحون با دهن باز بهشون نگا کرد
_خدای من اونا جیمینو فیلیکسن
مینهو با رضایت گفت
_من که گفتم جای نگرانی نیست این دوتا کوچولو زیادی زرنگن
فیلیکس دستشو سمت هدست برد و روشنش کرد
و همینطور که به اون دونفر نزدیک میشدن اروم لب زد
_داریم اینجارو میبندیم باید برید
مرد روبه روش با پررویی شر فیلیکس داد زد
_پول نگرفتی که ول بچرخی الانم دهنتو ببندو برو درو برای اون ماشین که داره میاد بازکن
و روبه فیلیکس گف
_توام اینجا بمون تا قایقو پر کنیم
سه دقیقه بعد کامیونی وارد محوطه اسکله شد
کل توجهم به راننده بود و میتونستم موهای بلند حالت دارشو تشخیص بدم
ضربه ای رو هدستش زد و قبل پیاده شدن ذکر کرد
_من اومدم بچهاا
_پارک جیمین میشه بگی چیکار داری میکنی؟ چرا نمیای؟
اینو که پرسید از خدا خواستم ایندفعه ی دلیل منطقی و محکم بیاره
جیمین: دلت واسم تنگ شده عشقم نگران نباش بعد ازین فاز امشب رو میام پیشت
از دیوونگی و شیطونیه این پسر ادم به وجد میومد
به راحتی تونسته بود یونجونو عصبی تر از قبل بکنه
مثل تمام اعضای دیگه که کانکت بودن خنده ارومی کردم و به پسر روبه روم که جوری از دست جیمین حرص میخورد و دندوناشو بهم فشار میداد نگاهی کردم
یونجون: یبار فقط یبار جدی باش عوضی
جیمین: باشه باشه ببینین اینجا ی مشکلی هست اونایی که وارد اسکله شدن راه ورودی رو از دو طرف بستن تا کس دیگه ای وارد نشه
فیلیکس: ما از در دوم وارد شدیم، قبل اینکه ببندنش بین کانتینرا مخفی شدیم. مطمئنم اونا ادمای لی مین جه ان زیر کت یکیشون اسلحه دیدم باید حواسمونو دست حسابی جم...
صدای شخص دیگه ای حرف فیلیکسو نیمه تموم گذاشت
_هی شما دوتا اینجا چیکار میکنین؟ چطور اومدین داخل
من و یونجون با تعجب و نگرانی مخلوط در نگاهامون بهم چشم دوختیم که صدای خشمگین و نگران یونجون بلند شد
_اونجا چخبره
جیمین ریز خنده ای کردو گف
_هیچی راه خروجو پیدا کردیم
و بعد ابن حرف اتصال دوتاشون قطع شد
هانا: مینهو میتونی ببینیشون؟
مینهو: نگران نباشین انگار میدونن دارن چیکار میکنن
تا دوقیقه دیگه میبینینشون
سعی کردیم خوش بین باشیمو اروم بمونیم
یونجون: هیونگ تو کجایی
چان: من توی یکی از کشتی هام. دونفرم نزدیک قایق بزرگی که کنارمه شدن و دارن حرف میزنن
اینبار نامجون حضورشو اعلام کرد
نامجون: من بیرون اسکله دارم ی ماشبنو تعقیب میکنم که مقصدشون اونجاس چان بهشون موقعیت بده تا وقتی درگیری پیش اومد کنارت باشن
اینو تونستیم بفهمیم که چان تو سی متریه ما قرار داره
دونفر با لباس های متصدی های اسکله به چن نفر نزدیک میشدن
یونحون با دهن باز بهشون نگا کرد
_خدای من اونا جیمینو فیلیکسن
مینهو با رضایت گفت
_من که گفتم جای نگرانی نیست این دوتا کوچولو زیادی زرنگن
فیلیکس دستشو سمت هدست برد و روشنش کرد
و همینطور که به اون دونفر نزدیک میشدن اروم لب زد
_داریم اینجارو میبندیم باید برید
مرد روبه روش با پررویی شر فیلیکس داد زد
_پول نگرفتی که ول بچرخی الانم دهنتو ببندو برو درو برای اون ماشین که داره میاد بازکن
و روبه فیلیکس گف
_توام اینجا بمون تا قایقو پر کنیم
سه دقیقه بعد کامیونی وارد محوطه اسکله شد
کل توجهم به راننده بود و میتونستم موهای بلند حالت دارشو تشخیص بدم
ضربه ای رو هدستش زد و قبل پیاده شدن ذکر کرد
_من اومدم بچهاا
۶.۵k
۲۳ فروردین ۱۴۰۳