☆فیک یونمین☆
P1
امروز آخرین روز مدرسه بود رفتم سرکلاس تا درس بدم
جیمین:سلام بچه ها کتاباتونو باز کنید
شاگردا:چشم
_استاد پارک ی سوال دارم
جیمین:بفرما
-میشه از خاندان مین بگید و امپراتور مین یونگی
جیمین با شنیدن اسم یونگی خیلی ناراحت شد اما گفت
جیمین:حتما. اپراتور مین مرد خیلی سرد و بی رحم بود حتی به زن و بچه های خودش هم رحم نداشت و اون خانواده خودشو کشت امپراتور مین از وقتی که دوست صمیمیش رو ازدست داد اینطوری شد و خاندان مین یکی از بهترین خاندان ها بودن سوالی دیگه یی هست
_ممنون و یچیزی چرا انقدر ناراحتین
جیمین:چیزی نیست
جیمین بعد کلاس رفت خونه تا رسید هرچی شکستنی بود رو شکوند و یکی رو برداشت تا رگشو بزنه که یهو.......
#فیک
#یونگی
#جیمین
امروز آخرین روز مدرسه بود رفتم سرکلاس تا درس بدم
جیمین:سلام بچه ها کتاباتونو باز کنید
شاگردا:چشم
_استاد پارک ی سوال دارم
جیمین:بفرما
-میشه از خاندان مین بگید و امپراتور مین یونگی
جیمین با شنیدن اسم یونگی خیلی ناراحت شد اما گفت
جیمین:حتما. اپراتور مین مرد خیلی سرد و بی رحم بود حتی به زن و بچه های خودش هم رحم نداشت و اون خانواده خودشو کشت امپراتور مین از وقتی که دوست صمیمیش رو ازدست داد اینطوری شد و خاندان مین یکی از بهترین خاندان ها بودن سوالی دیگه یی هست
_ممنون و یچیزی چرا انقدر ناراحتین
جیمین:چیزی نیست
جیمین بعد کلاس رفت خونه تا رسید هرچی شکستنی بود رو شکوند و یکی رو برداشت تا رگشو بزنه که یهو.......
#فیک
#یونگی
#جیمین
۵۳۵
۱۰ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.