ایستگاه باران (پارت18)
بعد انجام کارای پذیرشش نشستم رو صندلی سرمو تکیه دادم به دیوار ک دکتر از اتاق عمل اومد دویدم سمتش گفت تیر از کنار قلبش رد شده ما تمام تلاشمون و کردیم دیگه از دست ما کاری بر نمیاد داد زدم_یعنی چی مگه تو دکتر نیستی یکاریش بکن مدرک کوفتیت برای چیه فقط کافیه ا/ت بمیره تا بیمارستان و رو سرت خراب کنم دکتر گفت ولی دیگه کار از کار گذشته.. داد زدم نه نمیشهه یدفعه جسیکا اومد دستمو گرفت و با گریه گفت لطفا داد نزن اروم باش ا/ت رو داد زدن حساسه خواهش میکنم حالش بد میشهه.. من اروم نشدم رفتم تو اتاق عمل کسی جلو دارم نبود به تن بی روح ا/ت رسیدم رفتم سمتش شونه هاشوگرفتم و تکونش میدادم اما بیدار نمیشد تمتم زندگیم عشقی ک دوباره پیداش کردم برای همیشه ترکم کرد همونجا افتادم زمین دستای خونیمو..خون ا/ت من بود گذاشتم رو صورتمو گریه کردم دنیل اومد پیشم گفت تهیونگ بسه پاشو خودتو عذاب نده بی حال گفتم عذاب از این بیشتر ا/ت من رفته رفته و دیگ برنمیگرده صدای خنده هاش هنوز تو گوشمه ولم کن منم باید باهاش بمیرم بلند شدم رفتم سمت تیغ جراحی برش داشتمو گذاشتمش رو رگم و کشیدم دنیل داد زد تهیوووونگ نههههه ...
یاع یاع پارت اخر نبود بشینید زار بزنید و تو خماری باشید هاها
لاایک میخواماااا
خودم سر نوشتن این بخش کلی عر زدمم
شرطا برای پارت بعدی (پارت اخر)
15 لایک
15 تا کامنت
10 تا فالوور
دیگ التماسم کنید پارت بعدی رو نمیزارم تا شرطا برسه
یاع یاع پارت اخر نبود بشینید زار بزنید و تو خماری باشید هاها
لاایک میخواماااا
خودم سر نوشتن این بخش کلی عر زدمم
شرطا برای پارت بعدی (پارت اخر)
15 لایک
15 تا کامنت
10 تا فالوور
دیگ التماسم کنید پارت بعدی رو نمیزارم تا شرطا برسه
۶.۱k
۲۶ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.