چند پارتی « وقتی خودزنی میکنی..» پارت 2
چند پارتی « وقتی خودزنی میکنی..» پارت 2
دختر سمت دستشویی که داخل اتاق قرار داشت حرکت.کرد..در رو باز کرد و بعد واردش شد..
نگاهی به آیینه انداخت ..نفس کلافه ایی کشید و استین لباسش رو بالا زد و زخم دستش رو شست..
بعد از اینکه کارش تموم شد از دستشویی بیرون اومد ..
۰۰
با تعجب و اخم.کمرنگی که بین ابروهاش بود به در نصفه و نیمه کشو خیره شد..دست از باز کردن دکمه های پیراهنش برداشت و خم شد تا بتونه در کشو رو باز کنه..
«اوه..مینهویا...چرا لباست رو عوض.نکردی؟»
مینهو دست از باز.کردن کشو برداشت و به همسرش لبخندی زد
«عوضش میکنم...»
دختر لبخندی زد و سمت مرد رفت
«کمک نمیخوای؟؟»
مینهو لبخند شیطونی زد و همینطور که.به.همسرش که داشت.دکمه های پیراهنش رو باز.میکرد خیره شد
«چطور میتونم درخواست یک فرشته رو رد کنم..؟؟»
دست هاش رو دور کمر دختر حلقه کرد و دختر رو به خودش نزدیک تر کرد
«ولی...میدونی...میتونی برای یک.چیز دیگه هم.کمکم کنی؟؟»
دختر خنده ایی کرد و مشتی به قفسه سینه مینهو زد
«دست بردار...این حرفا چیه؟؟»
مینهو خندید و دستش رو روی قفسه سینش.گذاشت
«باشه..باشه..دیگه نمیزنم»
۰
بعد از خوابیدن مینهو ..دختر اروم از تخت پایین اومد و به چهره ی خسته و خواب الوده همسرش نگاهی انداخت..لبخندی زد و سر مینهو رو بوسید
اروم اروم طرف عسلیی که کنار تخت بود رفت ...اروم در کشو رو باز کرد و کاتری که غرق در خون بود رو برداشت و زیر استین لباس خوابش قایم.کرد
بعد از اینکه مطمئن شد مینهو از سر و صدا بلند نشده ..
طرف در اتاق رفت و بازش کرد..ازش بیرون اومد و سمت اشپزخونه رفت
کاتر رو داخل سطل اشغال پرتاب کرد ..و از یخچال پارچ ابی رو برداشت و داخل لیوان پر کرد
وقتی میخواست از اب بنوشه ..دستش عین دیوونه ها می لرزید ..اهمیتی نداد و شروع کرد به اب.خوردن
فقط امیدوار.بود که مینهو از این قضیه خبردار نشه..
دختر سمت دستشویی که داخل اتاق قرار داشت حرکت.کرد..در رو باز کرد و بعد واردش شد..
نگاهی به آیینه انداخت ..نفس کلافه ایی کشید و استین لباسش رو بالا زد و زخم دستش رو شست..
بعد از اینکه کارش تموم شد از دستشویی بیرون اومد ..
۰۰
با تعجب و اخم.کمرنگی که بین ابروهاش بود به در نصفه و نیمه کشو خیره شد..دست از باز کردن دکمه های پیراهنش برداشت و خم شد تا بتونه در کشو رو باز کنه..
«اوه..مینهویا...چرا لباست رو عوض.نکردی؟»
مینهو دست از باز.کردن کشو برداشت و به همسرش لبخندی زد
«عوضش میکنم...»
دختر لبخندی زد و سمت مرد رفت
«کمک نمیخوای؟؟»
مینهو لبخند شیطونی زد و همینطور که.به.همسرش که داشت.دکمه های پیراهنش رو باز.میکرد خیره شد
«چطور میتونم درخواست یک فرشته رو رد کنم..؟؟»
دست هاش رو دور کمر دختر حلقه کرد و دختر رو به خودش نزدیک تر کرد
«ولی...میدونی...میتونی برای یک.چیز دیگه هم.کمکم کنی؟؟»
دختر خنده ایی کرد و مشتی به قفسه سینه مینهو زد
«دست بردار...این حرفا چیه؟؟»
مینهو خندید و دستش رو روی قفسه سینش.گذاشت
«باشه..باشه..دیگه نمیزنم»
۰
بعد از خوابیدن مینهو ..دختر اروم از تخت پایین اومد و به چهره ی خسته و خواب الوده همسرش نگاهی انداخت..لبخندی زد و سر مینهو رو بوسید
اروم اروم طرف عسلیی که کنار تخت بود رفت ...اروم در کشو رو باز کرد و کاتری که غرق در خون بود رو برداشت و زیر استین لباس خوابش قایم.کرد
بعد از اینکه مطمئن شد مینهو از سر و صدا بلند نشده ..
طرف در اتاق رفت و بازش کرد..ازش بیرون اومد و سمت اشپزخونه رفت
کاتر رو داخل سطل اشغال پرتاب کرد ..و از یخچال پارچ ابی رو برداشت و داخل لیوان پر کرد
وقتی میخواست از اب بنوشه ..دستش عین دیوونه ها می لرزید ..اهمیتی نداد و شروع کرد به اب.خوردن
فقط امیدوار.بود که مینهو از این قضیه خبردار نشه..
۱۹.۲k
۳۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.