تک پارتی از جونگ کوک
تک پارتی از جونگ کوک
روزها به هفته کشید،هفته ها به ماه ها کشید و ماه ها به سال ها تبدیل شد ولی او باز برنگشت تنها داراییش دخترش بود. دخترش تنها هفت سال سن داشت مادرش بهش قول داده بود که وقتی هشت سالش شود بهش درمورد پدرش بگه. مادرش باهاش خیلی خوب بود ولی همیشه دوست داشت پدرش هم پیشش بود .
[شب تولد ماری]
"مامان الان هشت سالم شد توروخدا درمورد بابا بهم بگو"
"باشه دخترم. منو بابات خیلی همو دوست داشتیم "
[۶ سال قبل]
"یوهووو خیلی حال میده جونگ کوکاااا"
"انقد بالا پایین نکن خودتو بچه میوفتی از موتور پایینن"
"یااا نمیفتم نگران نباشششش"
"کاکتوس اگه اعتماد ب مریخ تورو داشت روزی ی بار شیرموز میداد"
"اععع....خیلی بدییی(قهر_دستاشو از کمر جونگ کوک برمیداره) "
"میوفتی دستتو بزارررر"
"ایششش!!(دستاشو دوباره حلقه میکنه دور کمرِ جونگ کوک) "
یهو رنگ نگاه جونگ کوک عوض شد انگار ی چیزی رو متوجه شده باشه...
"چیزی شده؟؟(نگران)"
"نه چیزی نیست:) (خنده خرگوشی) "
"تند تر بروو(خنده) "
"اول بم بگو دوست دارم(لبخند)"
"عاشقتممم(خنده)"
"بلند ترررر(داد_خنده)"
"عاشقتممم(داد)"
"نچ باید اسمم هم بگی"
"عاشقتممم جئون جونگ کوککک(داد_خنده)
"حالا شد(کمی سرعتو زیاد میکنه)
"یااا برا این گلومو پاره نکردم ک یکم تند تر برووو(ناراحت)"
"اوکی بِیب ولی این کلاه ایمِنیو بگیر سرمو اذیت میکنه(خنده)"
"باشه ولی خودت چی؟"
"من حرفه ایم بار تو اولین بارته"
"ایشششششش(ناراحت)"
"باز قهر کرد"
* یِ هفته بعد *
اخبار:دو موتورسوار ب علت بریدگیه ترمز تصادف کردن ک یک نفر فوت کرد و نفر دیگر هم زنده ولی متاسفانه زخمی در بیمارستان ب سر میبرن">>
"گفتی حرفه ای؟"
"چرا دروغ گفتی لعنتی؟"
"من بدونه تو نمیتونم دخترمون رو بزرگ کنم جونگ کوکا"
پایان
#فیک
#سناریو
#تک پارتی
روزها به هفته کشید،هفته ها به ماه ها کشید و ماه ها به سال ها تبدیل شد ولی او باز برنگشت تنها داراییش دخترش بود. دخترش تنها هفت سال سن داشت مادرش بهش قول داده بود که وقتی هشت سالش شود بهش درمورد پدرش بگه. مادرش باهاش خیلی خوب بود ولی همیشه دوست داشت پدرش هم پیشش بود .
[شب تولد ماری]
"مامان الان هشت سالم شد توروخدا درمورد بابا بهم بگو"
"باشه دخترم. منو بابات خیلی همو دوست داشتیم "
[۶ سال قبل]
"یوهووو خیلی حال میده جونگ کوکاااا"
"انقد بالا پایین نکن خودتو بچه میوفتی از موتور پایینن"
"یااا نمیفتم نگران نباشششش"
"کاکتوس اگه اعتماد ب مریخ تورو داشت روزی ی بار شیرموز میداد"
"اععع....خیلی بدییی(قهر_دستاشو از کمر جونگ کوک برمیداره) "
"میوفتی دستتو بزارررر"
"ایششش!!(دستاشو دوباره حلقه میکنه دور کمرِ جونگ کوک) "
یهو رنگ نگاه جونگ کوک عوض شد انگار ی چیزی رو متوجه شده باشه...
"چیزی شده؟؟(نگران)"
"نه چیزی نیست:) (خنده خرگوشی) "
"تند تر بروو(خنده) "
"اول بم بگو دوست دارم(لبخند)"
"عاشقتممم(خنده)"
"بلند ترررر(داد_خنده)"
"عاشقتممم(داد)"
"نچ باید اسمم هم بگی"
"عاشقتممم جئون جونگ کوککک(داد_خنده)
"حالا شد(کمی سرعتو زیاد میکنه)
"یااا برا این گلومو پاره نکردم ک یکم تند تر برووو(ناراحت)"
"اوکی بِیب ولی این کلاه ایمِنیو بگیر سرمو اذیت میکنه(خنده)"
"باشه ولی خودت چی؟"
"من حرفه ایم بار تو اولین بارته"
"ایشششششش(ناراحت)"
"باز قهر کرد"
* یِ هفته بعد *
اخبار:دو موتورسوار ب علت بریدگیه ترمز تصادف کردن ک یک نفر فوت کرد و نفر دیگر هم زنده ولی متاسفانه زخمی در بیمارستان ب سر میبرن">>
"گفتی حرفه ای؟"
"چرا دروغ گفتی لعنتی؟"
"من بدونه تو نمیتونم دخترمون رو بزرگ کنم جونگ کوکا"
پایان
#فیک
#سناریو
#تک پارتی
۳.۸k
۱۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.