مافیای من(پارت2 )
ازش پرسیدم چرا یک سال پیش ولم مردی گفت:رفتم
مافیا شدم گفتم:خوب چرا پیش من نموندی همراه کارت هوم! گفت:میترسیدم اسیب ببینی گفتم:اییی دلم
دستش رو برد زیر دلم ماساژش داد و گفت:منو ببخش بیب. ( دو روز بعد )صبح دیدم جانگ کوک نیست یکی گفت خانم بیاین صبحانه. یکی بهم پیام داده بود میخواد منو ببینه و گفته بود اگه نرم اتفاق خوبی برا جانگ کوک نمیوفته منم گفتم باشه ( فردا)خب الان باید برام جایی که او یارو گفته راستش من نمیشناسمش رفتم تو کافه نشستم و بعد دو یا سه دقیق چرا این امد ( جیمین پسر خاله ا/ت ) گفت:سلام بیبی گفتم:خفه شو گفت:من عاشقتم گفتم:من تو رو دوست ندارم گفت:نکنه اون جانگ کوک احمق رو دوست داری هومم!( جانگ کوک ویو )داشتم راه میرفتم که یهو دیدم تو کافه ا/ت و دشمن خونی من باهم یه جا نشستن خون تو چشام بود خیلی عصبی بودم رفتم تو کافه و پشت صندلی ا/ت وایسادم و اخمی به جیمین کردم اونم پوکر نگاهم کرد ا/ت بر گشت و با ترس و تعجب نگام کرد هول کرده بود جیمین یهو اصلحه رو گذاشت رو قلبم و گفت:ا/ت من یا این احمق ا/ت خیلی هول کرده بود که منم اصلحم رو دراوردم و گذاشتم رو مغز جیمین (نمینویسم کل کل کردنشونو )( ا/ت ویو)یهو بازو سمت چپ جانگ کوک تیر خورد قلبم وایساد اونم افتاد رو زانو
جیمینم خنده شیطانی کرد و رفت هول کرده بودم که الان برای جانگ کوک چیکار کنم اونم داشت ناله میکرد از درد به سختی بلندش کردم و تا خونه پیاده رفتم
مافیا شدم گفتم:خوب چرا پیش من نموندی همراه کارت هوم! گفت:میترسیدم اسیب ببینی گفتم:اییی دلم
دستش رو برد زیر دلم ماساژش داد و گفت:منو ببخش بیب. ( دو روز بعد )صبح دیدم جانگ کوک نیست یکی گفت خانم بیاین صبحانه. یکی بهم پیام داده بود میخواد منو ببینه و گفته بود اگه نرم اتفاق خوبی برا جانگ کوک نمیوفته منم گفتم باشه ( فردا)خب الان باید برام جایی که او یارو گفته راستش من نمیشناسمش رفتم تو کافه نشستم و بعد دو یا سه دقیق چرا این امد ( جیمین پسر خاله ا/ت ) گفت:سلام بیبی گفتم:خفه شو گفت:من عاشقتم گفتم:من تو رو دوست ندارم گفت:نکنه اون جانگ کوک احمق رو دوست داری هومم!( جانگ کوک ویو )داشتم راه میرفتم که یهو دیدم تو کافه ا/ت و دشمن خونی من باهم یه جا نشستن خون تو چشام بود خیلی عصبی بودم رفتم تو کافه و پشت صندلی ا/ت وایسادم و اخمی به جیمین کردم اونم پوکر نگاهم کرد ا/ت بر گشت و با ترس و تعجب نگام کرد هول کرده بود جیمین یهو اصلحه رو گذاشت رو قلبم و گفت:ا/ت من یا این احمق ا/ت خیلی هول کرده بود که منم اصلحم رو دراوردم و گذاشتم رو مغز جیمین (نمینویسم کل کل کردنشونو )( ا/ت ویو)یهو بازو سمت چپ جانگ کوک تیر خورد قلبم وایساد اونم افتاد رو زانو
جیمینم خنده شیطانی کرد و رفت هول کرده بودم که الان برای جانگ کوک چیکار کنم اونم داشت ناله میکرد از درد به سختی بلندش کردم و تا خونه پیاده رفتم
۱۰.۹k
۱۹ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.