Ugly fan and hot fucker(پارت ۱۲)
_چرا وایستادید؟
و با ترس کمی عقب رفت و باعث شد تهیونگ پوکر تر از قبل بشه!
_میگم اگه آدرست رو نمیدی پیاده شو...کار دارم!
تهیونگ تا حد مقدور سعی کرد تن صداش رو باال نبره و فحش نده و خب!..به
طرز عجیبی موفق هم بود!
جونگکوک بعد از چند لحظه انگار که تازه یخش باز شده باشه تو جاش وول خورد و
سرش رو انداخت پایین
_ببخشید...ذهنم مشغول بود!
و بعد سریع به روبه روش اشاره کرد
_این مسیر رو برید...خودم بهتون میگم!
تهیونگ با سردی نگاهش رو از انگشتای کشیده پسر جدا کرد و باز حرکت کرد!
صدای فین فین اون موش آبکشیده تو مخش بود...تهیونگ میتونست درک کنه
که وقتی یه نفر زیر اون شدت از بارون میمونه بهتر از این وضعش نمیشه ولی
اونهمه از آدم خوبی نبود که به روی طرف مقابلش نیاره!
جعبه دستمال کاغذی رو از رو داشبورد ماشین برداشت و به سمت پسر گرفت
_29
_صدای فین فینت رو جمع کن...عصبیم میکنه!
لحنش عصبی و در عین حال سرد بود..مثل تمام مکالمه هاش!
اما خب تقریبا با این حرفش فک پسر کز کرده روی صندلی کمک راننده خورد
زمین و زبونش پله پله ازش خارج شد!
یه آدم چقدر میتونه عوضی باشه؟...االن باید ازش عذر خواهی کنم یا یه مشت
"
بزنم تو دهنش؟...البته بعدش مطمینا از ماشین گرم و نرمش با جفتک میاندازتم
بیرون...محض رضای فاک! من حاضرم برای اینکه اینجا بشینم بهش بدم...یه عذر
خواهی که چیزی نیست!...البته دوست ندارم اولینم با یه راننده باشه...مگر اینکه
تهیونگ راننده میشد!"
جونگکوک با خودش فکر کرد و لحظه بعد لباش با غصه آویزون شد و به چهره مرد
که فقط چشاش مشخص بود نگاهی انداخت...البته اون چشما هم به خاطر موهاش
اونطورقابل رویت نبود!اما چشماش چیزی داشت که باعث شد نگاه جونگکوک
روش بمونه!...یه چیزی مثل سیاه گدالی که هر چقدر بهش خیره میشد بیشتر گیج
میزد!
تهیونگ که تا اون لحظه با سردی بهش زل زده بود با دیدن آب بینی پسر ریز
جثه که سرازیر شده بود چرخی به چشماش داد و دستمال کاغذی رو تقریبا تو سینه
پسر کوبید و باعث شد چشمای جونگکوک بسته بشه
_دوست داری تصادف کنیم..ازم بگیرش و دماغت رو پاک کن...چندش!
گربه خیس کنارش تند تند پلک زد و با حالت برق گرفتگی دستمال کاغذی رو از
دستاش گرفت!
ولی لحظه آخر چشمش روی دستای بزرگ مرد ثابت موند...این دستا زیادی آشنا
نبود؟
☁Ugly Fan And Hot Fucker☁
واقعا یک لحظه برای خودش احساس تاسف کرد آنقدر اسکل شده بود که همه رو
آیدلش میدید.
"
مخت مثل ماهی گندیده هر روز داره بیشتر بو گوه میگیره جئون
"
به خودش تلنگر زد و نگاهش رو از اون دستای بزرگ که رگاش به شکل سکسی
واری بیرون زده بود گرفت!
و با ترس کمی عقب رفت و باعث شد تهیونگ پوکر تر از قبل بشه!
_میگم اگه آدرست رو نمیدی پیاده شو...کار دارم!
تهیونگ تا حد مقدور سعی کرد تن صداش رو باال نبره و فحش نده و خب!..به
طرز عجیبی موفق هم بود!
جونگکوک بعد از چند لحظه انگار که تازه یخش باز شده باشه تو جاش وول خورد و
سرش رو انداخت پایین
_ببخشید...ذهنم مشغول بود!
و بعد سریع به روبه روش اشاره کرد
_این مسیر رو برید...خودم بهتون میگم!
تهیونگ با سردی نگاهش رو از انگشتای کشیده پسر جدا کرد و باز حرکت کرد!
صدای فین فین اون موش آبکشیده تو مخش بود...تهیونگ میتونست درک کنه
که وقتی یه نفر زیر اون شدت از بارون میمونه بهتر از این وضعش نمیشه ولی
اونهمه از آدم خوبی نبود که به روی طرف مقابلش نیاره!
جعبه دستمال کاغذی رو از رو داشبورد ماشین برداشت و به سمت پسر گرفت
_29
_صدای فین فینت رو جمع کن...عصبیم میکنه!
لحنش عصبی و در عین حال سرد بود..مثل تمام مکالمه هاش!
اما خب تقریبا با این حرفش فک پسر کز کرده روی صندلی کمک راننده خورد
زمین و زبونش پله پله ازش خارج شد!
یه آدم چقدر میتونه عوضی باشه؟...االن باید ازش عذر خواهی کنم یا یه مشت
"
بزنم تو دهنش؟...البته بعدش مطمینا از ماشین گرم و نرمش با جفتک میاندازتم
بیرون...محض رضای فاک! من حاضرم برای اینکه اینجا بشینم بهش بدم...یه عذر
خواهی که چیزی نیست!...البته دوست ندارم اولینم با یه راننده باشه...مگر اینکه
تهیونگ راننده میشد!"
جونگکوک با خودش فکر کرد و لحظه بعد لباش با غصه آویزون شد و به چهره مرد
که فقط چشاش مشخص بود نگاهی انداخت...البته اون چشما هم به خاطر موهاش
اونطورقابل رویت نبود!اما چشماش چیزی داشت که باعث شد نگاه جونگکوک
روش بمونه!...یه چیزی مثل سیاه گدالی که هر چقدر بهش خیره میشد بیشتر گیج
میزد!
تهیونگ که تا اون لحظه با سردی بهش زل زده بود با دیدن آب بینی پسر ریز
جثه که سرازیر شده بود چرخی به چشماش داد و دستمال کاغذی رو تقریبا تو سینه
پسر کوبید و باعث شد چشمای جونگکوک بسته بشه
_دوست داری تصادف کنیم..ازم بگیرش و دماغت رو پاک کن...چندش!
گربه خیس کنارش تند تند پلک زد و با حالت برق گرفتگی دستمال کاغذی رو از
دستاش گرفت!
ولی لحظه آخر چشمش روی دستای بزرگ مرد ثابت موند...این دستا زیادی آشنا
نبود؟
☁Ugly Fan And Hot Fucker☁
واقعا یک لحظه برای خودش احساس تاسف کرد آنقدر اسکل شده بود که همه رو
آیدلش میدید.
"
مخت مثل ماهی گندیده هر روز داره بیشتر بو گوه میگیره جئون
"
به خودش تلنگر زد و نگاهش رو از اون دستای بزرگ که رگاش به شکل سکسی
واری بیرون زده بود گرفت!
۱۱.۵k
۱۳ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.