فیک کوک 《از مافیا متنفرم》Part⁸
چراغا خاموش شد و نور رفت رو استیج سخنرانی شروع شد
سلام به همه خانم ها و آقایان من ایل شیم رئیس جدید بيمارستان......استم بيمارستان همیشه در رتبه بالا شهری بوده ولی حالا میخوام در رتبه برتر کشوری قرار بگیره برای آغاز مدریتم پروژه جدیدی شروع میشه که باعث رشد بيمارستان میشه این پروژه که ......نام داره اینع
همه منتظر پخش شدن پروژه ان ولی به جای اون یه ویدئو زنده از ات سوزی میاد
که وحشت زده همو بغل کردن
کوک:ته چه خبره
ته:نمیدونم
سوک:سوزی
ات ویو
نقشم این بود که به یه نفر بگیم به سوزی نزدیک شه و جونگ سوکم ببینه ولی دقتی داشتیم میرفتیم چند نفر جلومون رو گرفت ماهم فرار کردیم وارد یه اتاق شدیم سوزی خیلی ترسیده بود تقربیا ده باری که افتاد[تو یکی از همون افتادنا خورده به دکمه پخش]
ات:سوزی اروم باش
سوزی:باش
چند دقیقهای گذشت به امید لینکه رفتم بلند شدم که دیدیم جلومونن
ات:برین گم شین
اونا یه خنده ی چندشی دلشتم و مدام بهمون نزدیک میشدن ترسیده و با داد گفتم
ات:من دوست دختر جئون جونگ کوکم اگه دستتون بهم بخوره میکشتتون.
چرت گفتم ولی انگار اثر کرد چون دیگه نزدیک نمیاومدن
ات:ترسیدن ها معلومه اگه میخواین زنده بمونین از من فاصله بگیرین
دیت سوزی روگرفتم که بذم ولی اونو کشیدن و گفتن تو میتونی بری ولی این نه همون لحظه یه ضربه وسط پاهاش زدم و با سوزی فرار کردم تو راه در کل بگم خاندان جئون رو دیدم سوزی رفت بغل پدرش اون واقعا ترسیده بود منم ترسیدم ولی به رو خودم نیاوردم
جانگ مین:ات دخترم خوبی
ات:من خوبم
کوک:خوبی
ات:گفتم خوبم به سوزی برسین اون حالش بده من دیگه میرم خونه
جانگ مین:صبر کن شما چرا رابطتون رو مخفی کردین
ات:خب راستش
کوک کمر ات رو میگیره و میگه
کوک:دلیل خاصی نداره میخواستیم یکم بیشتر اشنا شیم
جانگ مین:باشه پسرم ات رو ببر خونه
کوک:ات بریم
تو ماشین
ات:چرا اونکارو کردی
کوک:خودت چرا کردی
ات:مجبور بودم واسه اینکه میدونستم ازت میترسه
کوک:زرنگی ها و منم خواستم ادامه بدم بهر حال ادرس خونت کجاس ببرمت
ات:خونه نمیرم همینجا وایسا
کوک:ولی این موقع اینجا خطرناکه
ات:از یه مافیا خطرناک تره
کوک:من اگه میخواستم بلایی سرت بیارم تا حالا کرده بودم شانس اوردی
ات:خیلی خب حالانگه دار ماشینو
کوک:نه میری خونه
ات:به تو چه
کوک:من دوست پسرتم ها
ات:شوخیت گرفته
کوک:نه ولی نگه نمیدارم
کوک ات رو دم در خونش پیاده میکنه
ات:ممنون رسوندیم با اینکه نمیخواستم
کوک:چقدر حرف میزنی شب بخیر
شرط داریم
۴۰لایک وهر نفر یه کامنت بزاره❤️❤️
سلام به همه خانم ها و آقایان من ایل شیم رئیس جدید بيمارستان......استم بيمارستان همیشه در رتبه بالا شهری بوده ولی حالا میخوام در رتبه برتر کشوری قرار بگیره برای آغاز مدریتم پروژه جدیدی شروع میشه که باعث رشد بيمارستان میشه این پروژه که ......نام داره اینع
همه منتظر پخش شدن پروژه ان ولی به جای اون یه ویدئو زنده از ات سوزی میاد
که وحشت زده همو بغل کردن
کوک:ته چه خبره
ته:نمیدونم
سوک:سوزی
ات ویو
نقشم این بود که به یه نفر بگیم به سوزی نزدیک شه و جونگ سوکم ببینه ولی دقتی داشتیم میرفتیم چند نفر جلومون رو گرفت ماهم فرار کردیم وارد یه اتاق شدیم سوزی خیلی ترسیده بود تقربیا ده باری که افتاد[تو یکی از همون افتادنا خورده به دکمه پخش]
ات:سوزی اروم باش
سوزی:باش
چند دقیقهای گذشت به امید لینکه رفتم بلند شدم که دیدیم جلومونن
ات:برین گم شین
اونا یه خنده ی چندشی دلشتم و مدام بهمون نزدیک میشدن ترسیده و با داد گفتم
ات:من دوست دختر جئون جونگ کوکم اگه دستتون بهم بخوره میکشتتون.
چرت گفتم ولی انگار اثر کرد چون دیگه نزدیک نمیاومدن
ات:ترسیدن ها معلومه اگه میخواین زنده بمونین از من فاصله بگیرین
دیت سوزی روگرفتم که بذم ولی اونو کشیدن و گفتن تو میتونی بری ولی این نه همون لحظه یه ضربه وسط پاهاش زدم و با سوزی فرار کردم تو راه در کل بگم خاندان جئون رو دیدم سوزی رفت بغل پدرش اون واقعا ترسیده بود منم ترسیدم ولی به رو خودم نیاوردم
جانگ مین:ات دخترم خوبی
ات:من خوبم
کوک:خوبی
ات:گفتم خوبم به سوزی برسین اون حالش بده من دیگه میرم خونه
جانگ مین:صبر کن شما چرا رابطتون رو مخفی کردین
ات:خب راستش
کوک کمر ات رو میگیره و میگه
کوک:دلیل خاصی نداره میخواستیم یکم بیشتر اشنا شیم
جانگ مین:باشه پسرم ات رو ببر خونه
کوک:ات بریم
تو ماشین
ات:چرا اونکارو کردی
کوک:خودت چرا کردی
ات:مجبور بودم واسه اینکه میدونستم ازت میترسه
کوک:زرنگی ها و منم خواستم ادامه بدم بهر حال ادرس خونت کجاس ببرمت
ات:خونه نمیرم همینجا وایسا
کوک:ولی این موقع اینجا خطرناکه
ات:از یه مافیا خطرناک تره
کوک:من اگه میخواستم بلایی سرت بیارم تا حالا کرده بودم شانس اوردی
ات:خیلی خب حالانگه دار ماشینو
کوک:نه میری خونه
ات:به تو چه
کوک:من دوست پسرتم ها
ات:شوخیت گرفته
کوک:نه ولی نگه نمیدارم
کوک ات رو دم در خونش پیاده میکنه
ات:ممنون رسوندیم با اینکه نمیخواستم
کوک:چقدر حرف میزنی شب بخیر
شرط داریم
۴۰لایک وهر نفر یه کامنت بزاره❤️❤️
۱۱.۰k
۰۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.