عشق تاریک پارت ۲۰
یک روز بعد**************
ته : اووووفف چرا دیگه بهوش نمیاد
کوک : میاد باید منتظر بمونیم
ته : دلم براش تنگ شده دلم می خواد زود بهوش بیاد باهم دعوا کنه اما بهوش بیاد
کوک : منم دلم براش تنگ شده
چند ساعت بعد*****************
تمام دکترا رفتن داخل اتاق ۱/ت
ته : هی هی چیشده چرا همه دکترا اینطوری میرن
کوک : پرستار پرستار چیشده چیشده
پرستار : ذریف هوشی بیمار اومده پایین
ته : ها چیشده
از پشت شیشه به ۱/ت نگاه میکردیم
کوک : ن اون اون زنده می مونه اره اره
ته : دارن چکار میکنن ها
کوک : ته حالاش بد شده بود بردمش بیرون
کوک : هی آروم باش اون زنده می مونه
ته : امیدوارم
بعد نیم ساعت رفتیم پیش اتاق ۱/ت
ته : ۱/ت کجاست کجا بردنش
کوک : الان از پرستار میپرسم
کوک : ببخشید ۱/ت کجا بردن اون تا نیم ساعت پیش همینجا بود
پرستار : اها شما همراه هاش هستین خیلی دونبالتون گشتیم
ته : اون چیشده کجا بردنش
پرستار : ایشون حالش بهتر شده دکتر ایشون به بخش بردن طبقه ....... اتاق ....
کوک : ممنون ممنون
ته و کوک بدو بدو رفتن سمت اتاقت
رسیدن در اتاق باز کردن دکتر بالای سرت بود
کوک : دکتر حالش خوبه کی بهوش میاد
دکتر : بله حالشون خوبه تا چند ساعت دیگه بهوش میاد
دکتر رفت
کوک و ته هم دیگر و بغل کردن
ته : وای خدای شکرت
کوک : بهت گفتم حالش خوب میشه
رفتن سمت ۱/ت
کوک: عشقم حالش داره خوب میشه
ته : هی اون عشق منه
کوک : قبله اینکه عشق تو باشه اجی من بود
ته : خب الان عشق منه
کوک : من منظورم اون عشقی که تو میگی نیست منظورم عشق خواهر برادری هست فهمیدی
ته : هاااا الان فهمیدم
کوک : خب دیگه برو بخواب من حواسم هست
ته : ن تو برو بخواب
کوک : باشه من بخوابم
ته : هی من بهت طارف زدم
کوک : منم نمی خواستم بخوابم
ته : وای من خیلی گرسنمه
کوک : منم
ته : برو ی چیز بخر بخوریم
کوک : باشه
کوک ی چند ساعتی رفت
ته : کوک کجا مون گشنمه
ی نگاهی به ۱/ت کردم سرشو تکون میداد
ته : هی بهوش امد باید دکتر خبر کنم
ته : دکتر دکتر ۱/ت سرشو تکون میده میشه بهش سر بزنین
دکتر : او حتما
دکتر امد داخل
دکتر : خوشبختانه حالش خوبه تقریبا یک ساعت دیگه بهوش میاد
دکتر رفت
ته : هیجان داشتم به کوک زنگ زدم
پایان
امیدوارم دوس داشته باشید نظرتون کامنت کنید بوس بوس بای 🥰🥰😇
ته : اووووفف چرا دیگه بهوش نمیاد
کوک : میاد باید منتظر بمونیم
ته : دلم براش تنگ شده دلم می خواد زود بهوش بیاد باهم دعوا کنه اما بهوش بیاد
کوک : منم دلم براش تنگ شده
چند ساعت بعد*****************
تمام دکترا رفتن داخل اتاق ۱/ت
ته : هی هی چیشده چرا همه دکترا اینطوری میرن
کوک : پرستار پرستار چیشده چیشده
پرستار : ذریف هوشی بیمار اومده پایین
ته : ها چیشده
از پشت شیشه به ۱/ت نگاه میکردیم
کوک : ن اون اون زنده می مونه اره اره
ته : دارن چکار میکنن ها
کوک : ته حالاش بد شده بود بردمش بیرون
کوک : هی آروم باش اون زنده می مونه
ته : امیدوارم
بعد نیم ساعت رفتیم پیش اتاق ۱/ت
ته : ۱/ت کجاست کجا بردنش
کوک : الان از پرستار میپرسم
کوک : ببخشید ۱/ت کجا بردن اون تا نیم ساعت پیش همینجا بود
پرستار : اها شما همراه هاش هستین خیلی دونبالتون گشتیم
ته : اون چیشده کجا بردنش
پرستار : ایشون حالش بهتر شده دکتر ایشون به بخش بردن طبقه ....... اتاق ....
کوک : ممنون ممنون
ته و کوک بدو بدو رفتن سمت اتاقت
رسیدن در اتاق باز کردن دکتر بالای سرت بود
کوک : دکتر حالش خوبه کی بهوش میاد
دکتر : بله حالشون خوبه تا چند ساعت دیگه بهوش میاد
دکتر رفت
کوک و ته هم دیگر و بغل کردن
ته : وای خدای شکرت
کوک : بهت گفتم حالش خوب میشه
رفتن سمت ۱/ت
کوک: عشقم حالش داره خوب میشه
ته : هی اون عشق منه
کوک : قبله اینکه عشق تو باشه اجی من بود
ته : خب الان عشق منه
کوک : من منظورم اون عشقی که تو میگی نیست منظورم عشق خواهر برادری هست فهمیدی
ته : هاااا الان فهمیدم
کوک : خب دیگه برو بخواب من حواسم هست
ته : ن تو برو بخواب
کوک : باشه من بخوابم
ته : هی من بهت طارف زدم
کوک : منم نمی خواستم بخوابم
ته : وای من خیلی گرسنمه
کوک : منم
ته : برو ی چیز بخر بخوریم
کوک : باشه
کوک ی چند ساعتی رفت
ته : کوک کجا مون گشنمه
ی نگاهی به ۱/ت کردم سرشو تکون میداد
ته : هی بهوش امد باید دکتر خبر کنم
ته : دکتر دکتر ۱/ت سرشو تکون میده میشه بهش سر بزنین
دکتر : او حتما
دکتر امد داخل
دکتر : خوشبختانه حالش خوبه تقریبا یک ساعت دیگه بهوش میاد
دکتر رفت
ته : هیجان داشتم به کوک زنگ زدم
پایان
امیدوارم دوس داشته باشید نظرتون کامنت کنید بوس بوس بای 🥰🥰😇
۷۴.۰k
۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.