𝓟 ⁸
𝓟 ⁸
𝓡𝓪𝓲𝓷 𝓸𝓯 𝓼𝓹𝓻𝓲𝓷𝓰 𝓯𝓵𝓸𝔀𝓮𝓻𝓼
𝓽𝓱𝓮 𝓪𝓾𝓽𝓱𝓸𝓻:𝓟𝓪𝓻𝓴 𝓙𝓲𝔂𝓸𝓸𝓷
𝓒𝓸𝓾𝓹𝓵𝓮:𝓳𝓲𝓶𝓲𝓷 𝓪𝓷𝓭 𝓼𝓸𝓷𝓱𝓮𝓮
میدونی که مشاور دوم از جناح غرب داره بهم فشار میاره تا دختر دومشو برای جیمین در نظر بگیرم... اون همین الانم به فکر تکرار اتفاق ۳۵ سال پیشه! اون و ملکه تقریباً همه دربار رو طرف خودشون کردن... در ضمن بانو کیم اخیراً چیزهایی در مورد گذشته و اتفاقات ۱۶۳۰ فهمیده...
+ یعنی امکان داره حدسیات شما در مورد ولیعهد درست باشه؟
_ بانو کیم جانگمی به یه چیزایی دست یافتن...
امپراطور پس از مکثی کوتاهی ادامه داد: نگفتی موافق این ازدواج هستی یا نه...
پسر با خوشحالی ادای احترام کرد و گفت:بله سرورم
_تا ماه دیگه این ازدواج رو به عمل میرسونیم ...بزودی هدایای عروسی به دستتون میرسه !
+ممنون سرورم!
...............................................................
سوجی زمزمه کرد : این خبر خوبیه اما...اما به سونهی چی میخوای بگی؟ اون عاشق ولیعهد!
با جدیت گفت: نمیتونم بزارم به خاطر یه عشق یا شاید هم هوس بچگانه کل خانواده از هم بپاش و نابود بشه!
برادرش به سمت اتاقش رفت و به ندیمهها دستور داد تا در را باز کنند...
خواهرش سرشو روی میز گذاشته بود و بارانی خوابیده بود
کبوتی زیر چشمش داد میزد که ساعتها اشک ریخته
#Rain_of_spring_flowers
#Park_Jiyoon
𝓡𝓪𝓲𝓷 𝓸𝓯 𝓼𝓹𝓻𝓲𝓷𝓰 𝓯𝓵𝓸𝔀𝓮𝓻𝓼
𝓽𝓱𝓮 𝓪𝓾𝓽𝓱𝓸𝓻:𝓟𝓪𝓻𝓴 𝓙𝓲𝔂𝓸𝓸𝓷
𝓒𝓸𝓾𝓹𝓵𝓮:𝓳𝓲𝓶𝓲𝓷 𝓪𝓷𝓭 𝓼𝓸𝓷𝓱𝓮𝓮
میدونی که مشاور دوم از جناح غرب داره بهم فشار میاره تا دختر دومشو برای جیمین در نظر بگیرم... اون همین الانم به فکر تکرار اتفاق ۳۵ سال پیشه! اون و ملکه تقریباً همه دربار رو طرف خودشون کردن... در ضمن بانو کیم اخیراً چیزهایی در مورد گذشته و اتفاقات ۱۶۳۰ فهمیده...
+ یعنی امکان داره حدسیات شما در مورد ولیعهد درست باشه؟
_ بانو کیم جانگمی به یه چیزایی دست یافتن...
امپراطور پس از مکثی کوتاهی ادامه داد: نگفتی موافق این ازدواج هستی یا نه...
پسر با خوشحالی ادای احترام کرد و گفت:بله سرورم
_تا ماه دیگه این ازدواج رو به عمل میرسونیم ...بزودی هدایای عروسی به دستتون میرسه !
+ممنون سرورم!
...............................................................
سوجی زمزمه کرد : این خبر خوبیه اما...اما به سونهی چی میخوای بگی؟ اون عاشق ولیعهد!
با جدیت گفت: نمیتونم بزارم به خاطر یه عشق یا شاید هم هوس بچگانه کل خانواده از هم بپاش و نابود بشه!
برادرش به سمت اتاقش رفت و به ندیمهها دستور داد تا در را باز کنند...
خواهرش سرشو روی میز گذاشته بود و بارانی خوابیده بود
کبوتی زیر چشمش داد میزد که ساعتها اشک ریخته
#Rain_of_spring_flowers
#Park_Jiyoon
۳۰۳
۱۸ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.