فرشته ی نجات پارت ۱۸

فرشته ی نجات پارت ۱۸
رفتم کارای ترخیص و انجام دادم و رفتم تو اتاقش تو اون حال دیدنش سخت بود برای اینکه حال دوتامون عوض شه بردمش یه کافه که مال خودم بود و بهترین کیک هارو براش آوردم و باهم نشستیم خوردیم بعدش با کلی اصرار بردمش مطبش چون خیلییی اصرار داشت اما پشت در منتظرش بودم
منشی: میشه به خانم بگید تایم تمومه
+: بله..... یونااا(چشماش چهار تا شد)
_: (سکوووت)
+: آقا تایم تموم
_: خداحافظ جلسه ی بعد میبینمتون
+: یونا اون چی بود(کیوت)
_: مجبورم.....شغلمه
+: نمیخوام(کیوت)
_: هنوزم دست بزن دارم ها
+: داشته باش
_: بیا
+: گوه خوردم
_: نه بیا
+: خب بدم میگیره یکی دیگه بغلت کنه(کیوت)
_: تو بیا
+: نمیام
_: پس بار اخرت بود که تو کارام فضولی کردی ها الان هم ببرم کتابخانه
+: نه دکتر بهت گفته استراحت کنی
_: چه میین(کیووت)
+: اونجوری نگاه نکن برای خودت نمیبرمت
_: چه مییین(کیوت)
+: نه نه نه
_: اصن نبر الان اسنپ میگیرم
+: اصن میگم نباید بری
_: تو چیکارمی؟!
+: شوهرت
_: روت و برم
+: ایش(گوشی و از دستش کشید)
_: خب...چه مین....بشین باهات کار دارم
+: می‌شنوم
_: خب...راستش....من....ازدواج کردم
+: شوخی خوبی بود