part ¹⁰
part ¹⁰
علامت ها: یونا+/ تهیونگ-/ سوجین&/ جیون×/ هانول@/ سیون¢/ کیوم£
_ به تو چه مرتیکه هان به توچه؟ تو بحث های خانوادگی ما دخالت نکن!..
پوزخند حقیری زد
£ بحث خانوادگی؟! من که چیزی جز تحقیر و سرزنش نمیبینم... برعکس تو من یونارو دوست دارم و بهش اهمیت میدم و میخوام باهاش قرار بزارم پس نمیزارم اذیتش کنی
سکوت کوچه رو فرا گرفت. بعد از چند ثانیه به سمتم برگشت و با لبخند تلخی گفت
_ بیا یونا خدا از دلت خبر داد..
دستم و گرفت و شتابان سمت ناکیوم برد و تو دستش گذاشت
_ خوشبخت شین
نگاه سرد و تلخی بهم انداخت و رفت.
بغضم سنگین و سنگین تر شد و به اشک تبدیل شد.
+ نمیتونی انقدر وحشی نباشی نه؟
بی توجه رفت و با چشم های حلقه شده از اشک رفتنش و تماشا کردم
£ خوبی؟
وقتی جوابی نشنید سرم و بلند کرد و تو چشمام زل زد. به چشم هاش چشم دوختم که نگرانی درخشانشون کرده بود. دونه های اشک و از صورتم پاک کرد و آروم نجوا کرد
£ حیف این چهره ی زیبا نیست که با اشک هات اذین بشن.. لبخند بیشتر بهت می یاد
حرف هاش مثل مورفین عمل میکرد همیشه میدونست چی میتونه بگه تا آروم بشم
سری تکان دادم و به کلوپ برگشتیم.
موسیقی عوض شده بود و زوج ها تو پیست رقص دست در دست هم، شانه به شانه و قدم به قدم معشوق هایشان میرقصیدند و پیست و شلوغ کرده بودن. ناکیوم بلافاصله با ذوق پرسید
£ با من میرقصی؟
نگاه متعجبم و بهش هدیه دادم
+ من..من بلد نیستم
لبخندی زد و کمرم و گرفت و وارد جمعیت کرد
£ فقط بهم اعتماد کن و هر کاری که من میکنم و انجام بده
باشه ای گفتم و دستم و تو دستش قفل کردم و دست دیگرم رو روی شونه اش گذاشتم.
هرکجا که پا میگذاشت پا میزاشتم و خودمون رو به نوای گرم موسیقی سپرده بودیم.
£ دیدی.. زیاد سخت نیست
سرم و بی هوا میچرخوندم که تهیونگ و از دور درحالی که دست هایش رو تو جیب شلوار پارچه ای و اتو شده اش فرو کرده بود خیره به خود یافتم.
نگاه عجیبی داشت! نگاهی که هم خشونت بی پروایی در خود جای داده بود و هم مأیوس بود. نمیدونستم رفتار درست با این نگاه چی میتونه باشه.
£ کجا رو نگاه میکنی
با صدای ناکیوم به خودم اومدم و با لبخند دلگرمی گفتم
+ چیزی نیست
غرق در آرامش موسیقی بودیم. خیره شدن به چشم ها و لب های برجسته کیوم بین رقص خجالت زده ام میکرد بنابراین سعی میکردم با نگاه کردن به جاهای دیگه بیشتر چشم تو چشم نشیم. اما کیوم همانطور مست، خیره نگاه میکرد
طی حرکت آنی دست گرمش و به گونه ام رسوند. سرم و بلند کردم و جاذبه چشم هاش نگاهم و به سمت دیده های درخشانش سوق داد. ضربان قلبم نامنظم شده بود و آشفته. دستش و به سمت گردنم برد و فاصله لب هامون و کمتر کرد.
علامت ها: یونا+/ تهیونگ-/ سوجین&/ جیون×/ هانول@/ سیون¢/ کیوم£
_ به تو چه مرتیکه هان به توچه؟ تو بحث های خانوادگی ما دخالت نکن!..
پوزخند حقیری زد
£ بحث خانوادگی؟! من که چیزی جز تحقیر و سرزنش نمیبینم... برعکس تو من یونارو دوست دارم و بهش اهمیت میدم و میخوام باهاش قرار بزارم پس نمیزارم اذیتش کنی
سکوت کوچه رو فرا گرفت. بعد از چند ثانیه به سمتم برگشت و با لبخند تلخی گفت
_ بیا یونا خدا از دلت خبر داد..
دستم و گرفت و شتابان سمت ناکیوم برد و تو دستش گذاشت
_ خوشبخت شین
نگاه سرد و تلخی بهم انداخت و رفت.
بغضم سنگین و سنگین تر شد و به اشک تبدیل شد.
+ نمیتونی انقدر وحشی نباشی نه؟
بی توجه رفت و با چشم های حلقه شده از اشک رفتنش و تماشا کردم
£ خوبی؟
وقتی جوابی نشنید سرم و بلند کرد و تو چشمام زل زد. به چشم هاش چشم دوختم که نگرانی درخشانشون کرده بود. دونه های اشک و از صورتم پاک کرد و آروم نجوا کرد
£ حیف این چهره ی زیبا نیست که با اشک هات اذین بشن.. لبخند بیشتر بهت می یاد
حرف هاش مثل مورفین عمل میکرد همیشه میدونست چی میتونه بگه تا آروم بشم
سری تکان دادم و به کلوپ برگشتیم.
موسیقی عوض شده بود و زوج ها تو پیست رقص دست در دست هم، شانه به شانه و قدم به قدم معشوق هایشان میرقصیدند و پیست و شلوغ کرده بودن. ناکیوم بلافاصله با ذوق پرسید
£ با من میرقصی؟
نگاه متعجبم و بهش هدیه دادم
+ من..من بلد نیستم
لبخندی زد و کمرم و گرفت و وارد جمعیت کرد
£ فقط بهم اعتماد کن و هر کاری که من میکنم و انجام بده
باشه ای گفتم و دستم و تو دستش قفل کردم و دست دیگرم رو روی شونه اش گذاشتم.
هرکجا که پا میگذاشت پا میزاشتم و خودمون رو به نوای گرم موسیقی سپرده بودیم.
£ دیدی.. زیاد سخت نیست
سرم و بی هوا میچرخوندم که تهیونگ و از دور درحالی که دست هایش رو تو جیب شلوار پارچه ای و اتو شده اش فرو کرده بود خیره به خود یافتم.
نگاه عجیبی داشت! نگاهی که هم خشونت بی پروایی در خود جای داده بود و هم مأیوس بود. نمیدونستم رفتار درست با این نگاه چی میتونه باشه.
£ کجا رو نگاه میکنی
با صدای ناکیوم به خودم اومدم و با لبخند دلگرمی گفتم
+ چیزی نیست
غرق در آرامش موسیقی بودیم. خیره شدن به چشم ها و لب های برجسته کیوم بین رقص خجالت زده ام میکرد بنابراین سعی میکردم با نگاه کردن به جاهای دیگه بیشتر چشم تو چشم نشیم. اما کیوم همانطور مست، خیره نگاه میکرد
طی حرکت آنی دست گرمش و به گونه ام رسوند. سرم و بلند کردم و جاذبه چشم هاش نگاهم و به سمت دیده های درخشانش سوق داد. ضربان قلبم نامنظم شده بود و آشفته. دستش و به سمت گردنم برد و فاصله لب هامون و کمتر کرد.
۶.۰k
۱۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.