🖇فراز و نشیب 🖇
ارسلان: بعله
دیانا: واقعا خیلی رو مخی
ارسلان: دستی رو شکمش کشیدم و گفتم ..ببین به بابات چی میگه
دیانا: ارسلان برو بیرون
ارسلان: نرم چی میشه ؟
دیانا: جیق میزنم .
ارسلان: زیر پاهاشو گرفتم و گهواره بغلش کردم
دیانا: چیکار میکنی
ارسلان: گذاشتمش رو تخت و کنارش دراز کشیدم
دیانا: خواستم پاشم که دستشو محکم دورم حلقه کرد
ارسلان: لالا کن خانوم کوچولو
دیانا: ارسلان
ارسلان: دستمو بیشتر فشار دادم و گفتم : هیس
دیانا: ارسلان ولم کن
ارسلان: دیانا ولت نمیکنم الانم بگیر بخواب وگرنه ..
دیانا: وگرنه چی ؟
ارسلان: خودم میخوابونمت .
دیانا: هیچ کاری نمیتونی بکنی
ارسلان: الان همین ؟
دیانا: بعله همین
ارسلان: دستمو بردم سمت ب.ه.ش.ت.ش که
دیانا: نع
دیانا: واقعا خیلی رو مخی
ارسلان: دستی رو شکمش کشیدم و گفتم ..ببین به بابات چی میگه
دیانا: ارسلان برو بیرون
ارسلان: نرم چی میشه ؟
دیانا: جیق میزنم .
ارسلان: زیر پاهاشو گرفتم و گهواره بغلش کردم
دیانا: چیکار میکنی
ارسلان: گذاشتمش رو تخت و کنارش دراز کشیدم
دیانا: خواستم پاشم که دستشو محکم دورم حلقه کرد
ارسلان: لالا کن خانوم کوچولو
دیانا: ارسلان
ارسلان: دستمو بیشتر فشار دادم و گفتم : هیس
دیانا: ارسلان ولم کن
ارسلان: دیانا ولت نمیکنم الانم بگیر بخواب وگرنه ..
دیانا: وگرنه چی ؟
ارسلان: خودم میخوابونمت .
دیانا: هیچ کاری نمیتونی بکنی
ارسلان: الان همین ؟
دیانا: بعله همین
ارسلان: دستمو بردم سمت ب.ه.ش.ت.ش که
دیانا: نع
۲۸.۱k
۰۶ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.