سناریو درخواستی
اولی
وقتی به عنوان خواهر ۱۳ سالشون میری بار و ساعت ۳ شب برمیگردی لباست هم خیلی بازع
دومی
وقتی به عنوان خواهر ۱۳ سالشون میزنی تو گوششون
نامجون: به به چشمم روشن..
نامجون: چون نفهمیدی چه گوهی خوردی..نمیزنمت
جین: میبینم ساکت شدی..چیشد؟
جین: چون برام مهمی نمیزنمت..ولی لطفا بفهم میخوای چه گوهی میخوای بخوری
جیهوپ:پاشو تا دیونه نشدم!
جیهوپ: لطفا اینکارو نکن..چون خودتم میدونی بلای بدتر از این سرت میارم
شوگا: خیلی سعی میکنه خودشو کنترل کنه*
شوگا: نفس نفس میزنه تا نزندتش*
جیمین:پاشو گمشو خونه!
جیمین: از بازوت میگیره و فشار میده*
ته: پاشوووو ( داد)
ته: بفهم چیکار میکنی!
کوک: گمشو از جلوی چشمام اونور*
کوک:خودت میدونی چه گوهی خوردی؟
وقتی به عنوان خواهر ۱۳ سالشون میری بار و ساعت ۳ شب برمیگردی لباست هم خیلی بازع
دومی
وقتی به عنوان خواهر ۱۳ سالشون میزنی تو گوششون
نامجون: به به چشمم روشن..
نامجون: چون نفهمیدی چه گوهی خوردی..نمیزنمت
جین: میبینم ساکت شدی..چیشد؟
جین: چون برام مهمی نمیزنمت..ولی لطفا بفهم میخوای چه گوهی میخوای بخوری
جیهوپ:پاشو تا دیونه نشدم!
جیهوپ: لطفا اینکارو نکن..چون خودتم میدونی بلای بدتر از این سرت میارم
شوگا: خیلی سعی میکنه خودشو کنترل کنه*
شوگا: نفس نفس میزنه تا نزندتش*
جیمین:پاشو گمشو خونه!
جیمین: از بازوت میگیره و فشار میده*
ته: پاشوووو ( داد)
ته: بفهم چیکار میکنی!
کوک: گمشو از جلوی چشمام اونور*
کوک:خودت میدونی چه گوهی خوردی؟
۱۸.۸k
۰۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.