پارت146

#پارت146
شیطونکِ بابا🥺💜

میدونستم اگه برم تو اتاق یه بلایی سرم میاره ، پس بهتره فعلا باهاش تنها نشم....

ابروهامو بالا انداختم و رو کردم به دختری که کنارم نشسته و مشغول صحبت کردن شدم باهاش

یکی از اون دخترا اسمش السا بود و اون یکی مهسا ؛ خودمو مشغول صحبت کردن با اونا نشون میدادم و اصلا توجهی به افراز نمیکردم

با اینکه خیلی چسی میومدن اما از هیچی بهتر بودن ، اون دوتا پسراهم اسمشون علیرضا و کامیار بود

کامیاره خیلی کراش بود و چشمش همش منو نگاه میکرد ، ولی بخاطر افراز سعی میکردم زیاد باهاش چشم تو چشم نشم

که بالاخره علیرضا طلسمو شکست و گفت:

_داداش نگفتیا این خانوم خوشگله کیه؟

چشم دوختم به افراز که اخم غلیظی کرده بود
فک‌کردم الان میگه زنم و خیال همرو راحت میکنه اما گفت:

+ دوست دخترمه

به این حرفش پوزخندی زدم که کامیار گفت:

_ سلیقه ات که پلنگ پلنگ بود ، چطور الان نچرال پسند شدی؟

+ چیه تو مشکلی داری؟

_ نه حاجی همینجوری گفتم ؛ چرا جوش میاری؟

از روی صندلی بلند شدم و گفتم:

_ من‌ میرم الان میام

به سمت دسشویی رفتم و بعد از اینکه کارمو تموم کردم دستمو شستم ، دستمالی برداشتم و داشتم دستمو پاک‌ میکردم که یهویی در باز شد‌‌‌