وقتی کتکت میزد و میگفت تو هم لنگه مامانت هرزه ای
سلام
من هانا هستم و ۳ ساله با تهیونگ ازدواج کردم....
تهیونگ پسر عموی مامانمه و یک مافیاست که بابام تو خمار بهش باخت و منو داد بهش...
درسته بابام کار خوبی نکرد ولی من تهیونگو دوست داشتم و دارم.....
مامانم هم که یه هرزه س.....
وقتی که منو بدنیا اورد داد به بابام و از هم طلاق گرفتن...
هرشب زیر یکیه و اگه نره زیر کسی احساس میکنه یه چیزش کمه و زیر کسی بودن جز کارای عادی روزانشه.....به خاطر موقعیت تهیونگ همیشه در خطرم و نمیتونم از خونه بیرون برم......!
تهیونگ هم که معمولا ساعت ۱۰ شب میاد ولی الان ساعت ۲ شبه و هنوز نیومده.....
۱ساعت گذشت و تهیونگ هنوز نیومد.....
یهو صدای کلید در اومد و قامتش نمایان شد...
+تهیون....
که با سیلی محکمی که خوردم دهنم بسته شد.....
_خفه شو....(داد)
رفتم طرفش که بازم هلم داد رو مبل...
+مستی؟؟
_آرهههههه مستم...
به تو چه ربطی داره!
+چی شده بهت میگم(داد)
و بازم بهم سیلی زد....
_توی بار چه غلطی میکردی؟.
+چی داری میگی(گریه)
_خودم دیدم داشتی اون وسط رقص میله میرفتی....
به من دروغ نگووو....
و شروع کرد به لگد زدن بهم...
+من...من_بببند دهنتووو....
+من اون...نبودم
_تو هم یه هرزه عین مامانتی(داد)
+آی....
_ثابت کنن که تو نبودی....
+ته...تو مستی(آروم و بیحال)
و دوباره زد تو دهنم که گوشه لبم پاره شد.....
_ثابت کننن(عربده)
با عربده ای که زد کل عمارت لرزید....
+کمکم..... کن بلند... شم(گریه و بیحال)
و به جای اینکه کمکم کنه...یه لگد محکم زد تو شکمم...
+ته من...پری.
و چشماش بسته شد....
ته که تازه به خودش اومده بود،جسم بی جون هانا رو زمین دید که بی حس شده و خونریزی کرده بود....
کنار لبش داشت خون میومد و ...پاهاش کبود شده بود....
دتیا رو سر تهیونگ خراب شد وقتی که هانا رو اینجوری دید...
_هانا...عزیزم....
نتونست طاقت بیاره و اشکاش شروع به ریختن کردن....
هاناااا لطفا چشماتو باز کن(هق هق)
هانا منو ببخش...
هانا لطفاا
هانا..
و صدای ضعیف و بی جون هانا به گوشش رسید...
+ته...
_جانم...جان ته؟
هانا رو براید بغل کرد و گذاشت رو تخت....
وقتی که رفت بالا و هانا رو گذاشت رو تخت....
دید ساق دستش کلا خونی شده...
خیلی زود دامن هانا رو داد بالا و دید که هانا خونریزی کرده....
+ته من خوبم...
رفت محکم هانا رو بغل کرد و گریه کرد....
_هانا ببخشید....
+ته پاشو دلم درد میکنه(اروم)
_صبر کن....ا..الان زنگ میزنم دکتر بیاد باشه عزیزم؟
ته رفت و به دکتر خانوادگی شون زنگ زد تا بیاد....
.....
دکی:اوه آقای کیم...با خانمتون چیکار کردید؟
ضربه بسیار شدیدی به رحمشون وارد شده و ایشون پریود هم بودن!
ضریه به شکم تو دوران پریود خیلی خطرناکه و ممکنه باعث ناباروری بشه.... ولی خوشبختانه این اتفاق برای خانمتون نیافتاده....
خانمتون خیلی خوش شانس بودن!
و اینکه ممکنه خونریزیشون بیشتر بشه!
#تهیونگ
#جونگکوک
#رمان
من هانا هستم و ۳ ساله با تهیونگ ازدواج کردم....
تهیونگ پسر عموی مامانمه و یک مافیاست که بابام تو خمار بهش باخت و منو داد بهش...
درسته بابام کار خوبی نکرد ولی من تهیونگو دوست داشتم و دارم.....
مامانم هم که یه هرزه س.....
وقتی که منو بدنیا اورد داد به بابام و از هم طلاق گرفتن...
هرشب زیر یکیه و اگه نره زیر کسی احساس میکنه یه چیزش کمه و زیر کسی بودن جز کارای عادی روزانشه.....به خاطر موقعیت تهیونگ همیشه در خطرم و نمیتونم از خونه بیرون برم......!
تهیونگ هم که معمولا ساعت ۱۰ شب میاد ولی الان ساعت ۲ شبه و هنوز نیومده.....
۱ساعت گذشت و تهیونگ هنوز نیومد.....
یهو صدای کلید در اومد و قامتش نمایان شد...
+تهیون....
که با سیلی محکمی که خوردم دهنم بسته شد.....
_خفه شو....(داد)
رفتم طرفش که بازم هلم داد رو مبل...
+مستی؟؟
_آرهههههه مستم...
به تو چه ربطی داره!
+چی شده بهت میگم(داد)
و بازم بهم سیلی زد....
_توی بار چه غلطی میکردی؟.
+چی داری میگی(گریه)
_خودم دیدم داشتی اون وسط رقص میله میرفتی....
به من دروغ نگووو....
و شروع کرد به لگد زدن بهم...
+من...من_بببند دهنتووو....
+من اون...نبودم
_تو هم یه هرزه عین مامانتی(داد)
+آی....
_ثابت کنن که تو نبودی....
+ته...تو مستی(آروم و بیحال)
و دوباره زد تو دهنم که گوشه لبم پاره شد.....
_ثابت کننن(عربده)
با عربده ای که زد کل عمارت لرزید....
+کمکم..... کن بلند... شم(گریه و بیحال)
و به جای اینکه کمکم کنه...یه لگد محکم زد تو شکمم...
+ته من...پری.
و چشماش بسته شد....
ته که تازه به خودش اومده بود،جسم بی جون هانا رو زمین دید که بی حس شده و خونریزی کرده بود....
کنار لبش داشت خون میومد و ...پاهاش کبود شده بود....
دتیا رو سر تهیونگ خراب شد وقتی که هانا رو اینجوری دید...
_هانا...عزیزم....
نتونست طاقت بیاره و اشکاش شروع به ریختن کردن....
هاناااا لطفا چشماتو باز کن(هق هق)
هانا منو ببخش...
هانا لطفاا
هانا..
و صدای ضعیف و بی جون هانا به گوشش رسید...
+ته...
_جانم...جان ته؟
هانا رو براید بغل کرد و گذاشت رو تخت....
وقتی که رفت بالا و هانا رو گذاشت رو تخت....
دید ساق دستش کلا خونی شده...
خیلی زود دامن هانا رو داد بالا و دید که هانا خونریزی کرده....
+ته من خوبم...
رفت محکم هانا رو بغل کرد و گریه کرد....
_هانا ببخشید....
+ته پاشو دلم درد میکنه(اروم)
_صبر کن....ا..الان زنگ میزنم دکتر بیاد باشه عزیزم؟
ته رفت و به دکتر خانوادگی شون زنگ زد تا بیاد....
.....
دکی:اوه آقای کیم...با خانمتون چیکار کردید؟
ضربه بسیار شدیدی به رحمشون وارد شده و ایشون پریود هم بودن!
ضریه به شکم تو دوران پریود خیلی خطرناکه و ممکنه باعث ناباروری بشه.... ولی خوشبختانه این اتفاق برای خانمتون نیافتاده....
خانمتون خیلی خوش شانس بودن!
و اینکه ممکنه خونریزیشون بیشتر بشه!
#تهیونگ
#جونگکوک
#رمان
۳۸.۳k
۲۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.