invisible husband
سرمو برگردوندم که با نیکی رو به رو شدم
نیکی : هی پسر وایسا پاورت جا موند
+ اوه ممنون زحمت کشیدی
نیکی : نه بابا این حرفا چیه فردا میبینمت بای
+ بای
دوباره راه افتادم ولی حسم بدتر شده بود
پشت سرمو نگاه کردم ولی کسیو ندیدم
داشتم عقب عقب میرفتم که با کسی برخوردم سریع برگشتم ولی کسی نبود دووییدم سمت خونه تق تق تق
+ مممماااامممااااانننننن منم درو باز کن
& یا دختر چته
+ س ،،، لام
& خوبی
+ اره نفسم بند اومده بودا
& باش بیا بریم غذا بخور
بعد از غذا تصمیم گرفتم یکم استراحت کنم
بعد از پنج مین چشمام گرم شد و کم کم خوابن برد
تو خواب حس عجیبی داشتم
+ تو کی هستی
_ به زودی میفهمی دارلینگ ، حالا زوده
نیونا با نفس نفس از خواب پرید اون حرفا نشانه چی بود ؟
یک ماه گذشته بود و نیونا هر روز بیشتر با اون موجود حرف میزد البته فقط گوش میداد چون فکر میکرد توحم خودشه ، به مرور زمان باور کرد که چیزی مانع ارامششه
تو کتابخونه، اینترنت ، همه جا در مورد این موجود گشت ولی چیزی پیدا نکرد
پارت بعد اسماته هرکی خواست ۳ بفرسته
ماچ بای
نیکی : هی پسر وایسا پاورت جا موند
+ اوه ممنون زحمت کشیدی
نیکی : نه بابا این حرفا چیه فردا میبینمت بای
+ بای
دوباره راه افتادم ولی حسم بدتر شده بود
پشت سرمو نگاه کردم ولی کسیو ندیدم
داشتم عقب عقب میرفتم که با کسی برخوردم سریع برگشتم ولی کسی نبود دووییدم سمت خونه تق تق تق
+ مممماااامممااااانننننن منم درو باز کن
& یا دختر چته
+ س ،،، لام
& خوبی
+ اره نفسم بند اومده بودا
& باش بیا بریم غذا بخور
بعد از غذا تصمیم گرفتم یکم استراحت کنم
بعد از پنج مین چشمام گرم شد و کم کم خوابن برد
تو خواب حس عجیبی داشتم
+ تو کی هستی
_ به زودی میفهمی دارلینگ ، حالا زوده
نیونا با نفس نفس از خواب پرید اون حرفا نشانه چی بود ؟
یک ماه گذشته بود و نیونا هر روز بیشتر با اون موجود حرف میزد البته فقط گوش میداد چون فکر میکرد توحم خودشه ، به مرور زمان باور کرد که چیزی مانع ارامششه
تو کتابخونه، اینترنت ، همه جا در مورد این موجود گشت ولی چیزی پیدا نکرد
پارت بعد اسماته هرکی خواست ۳ بفرسته
ماچ بای
۲.۹k
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.