چند پارتی از شوگا (1)
پسر دریایی قسمت 1
با مطمئن شدن از اینکه کسی اون دور و اطراف نیست از در هتل خارج شد،نم نم بارون و نسیم خنکی که میوزید بهش حس زندگی دادو لبخندی رو لبش نشست
با قدم های آهسته و آروم از هتل دور شد و به سمت پارک جنگلی ای که مردابی به شدت زیبا درونش بود میرفت
هنوزم اون پسری که صبح تو ساحل دیده بود رو تو ذهنش مجسم می کرد؛اون پسر واقعا یه فرقی با بقیه ی پسرا داشت،اون موهایلختش که روی پیشونیش ریخته بودن و اون لبخندی که وقتی به ا/ت نگاه می کرد رو میزد…..همشون مجذوب کننده بودن و باعث می شدنکه قلب دختر تند تر بتپه
با رسیدن به ورودی پارک جنگلی از افکارش بیرون اومد و به سرعت داخلش دوید،میخواست مطمئن بشه که اگرم کسی بهشو میخواد ببینهو به هتل برش گردونه حداقل نگاه کوچیکی به اون مرداب که با نور مهتاب آرایش شده بود بکنه
-وای….اگه همینجوری زیر این بارون بدوم دیگه از ریه هام چیزی نمیمونه
لحظه ای سرجاش ایستاد،نفس عمیقی از اون هوای مرطوب کشید و با چشماش دنبال مرداب گشت
+این وقت شب اینجا چیکار میکنی؟
با صدای کسی از پشت سرش نفس ش بند اومد و باعث شد سرفه ی دردناکی از ته ریه هاش بکنه
+هی حالت خوبه؟
صدای پشت سرش که میخورد آدم مهربونی باشه به دختر کمک کرد تا روی چمن های نم دار زمین بشینه و با بالا دادن موهاش که رویصورتش ریخته بودن به تنفس سختش پایان داد
دختر با نفس عمیقی که کشید شروع به صحبت کردن کرد
-تو….کی هستی دیگه؟
پسر با خنده ای که میخورد از تمسخر باشه چونه ی دختر رو بالا گرفت و کاری کرد که ا/ت بهش نگاه کنه
+یعنی میگی منو یادت نمیاد؟
ا/ت چهره ی پسر رو آنالیز کرد و با فهمیدن اینکه اون همون پسر تو ساحله ناخودآگاه لبخندی رو لبش نشست
+از این لبخند مشخصه یادته
ا/ت با این حرف پسر لبخند از صورتش محو شد و جاش رو به نگاه مشکوکی داد
-اره یادمه….ولی چطوری پیدام کردی؟داشتی دنبالم میکردی؟
پسر که تا حالا با حالت چمپاتمه نشسته بود خودش رو کنار دختر جا داد و با همون لبخندی مجذوب کننده ش بهش زل زد
این چند پارتی گذاشتم بدون شرط ❤️✨
با مطمئن شدن از اینکه کسی اون دور و اطراف نیست از در هتل خارج شد،نم نم بارون و نسیم خنکی که میوزید بهش حس زندگی دادو لبخندی رو لبش نشست
با قدم های آهسته و آروم از هتل دور شد و به سمت پارک جنگلی ای که مردابی به شدت زیبا درونش بود میرفت
هنوزم اون پسری که صبح تو ساحل دیده بود رو تو ذهنش مجسم می کرد؛اون پسر واقعا یه فرقی با بقیه ی پسرا داشت،اون موهایلختش که روی پیشونیش ریخته بودن و اون لبخندی که وقتی به ا/ت نگاه می کرد رو میزد…..همشون مجذوب کننده بودن و باعث می شدنکه قلب دختر تند تر بتپه
با رسیدن به ورودی پارک جنگلی از افکارش بیرون اومد و به سرعت داخلش دوید،میخواست مطمئن بشه که اگرم کسی بهشو میخواد ببینهو به هتل برش گردونه حداقل نگاه کوچیکی به اون مرداب که با نور مهتاب آرایش شده بود بکنه
-وای….اگه همینجوری زیر این بارون بدوم دیگه از ریه هام چیزی نمیمونه
لحظه ای سرجاش ایستاد،نفس عمیقی از اون هوای مرطوب کشید و با چشماش دنبال مرداب گشت
+این وقت شب اینجا چیکار میکنی؟
با صدای کسی از پشت سرش نفس ش بند اومد و باعث شد سرفه ی دردناکی از ته ریه هاش بکنه
+هی حالت خوبه؟
صدای پشت سرش که میخورد آدم مهربونی باشه به دختر کمک کرد تا روی چمن های نم دار زمین بشینه و با بالا دادن موهاش که رویصورتش ریخته بودن به تنفس سختش پایان داد
دختر با نفس عمیقی که کشید شروع به صحبت کردن کرد
-تو….کی هستی دیگه؟
پسر با خنده ای که میخورد از تمسخر باشه چونه ی دختر رو بالا گرفت و کاری کرد که ا/ت بهش نگاه کنه
+یعنی میگی منو یادت نمیاد؟
ا/ت چهره ی پسر رو آنالیز کرد و با فهمیدن اینکه اون همون پسر تو ساحله ناخودآگاه لبخندی رو لبش نشست
+از این لبخند مشخصه یادته
ا/ت با این حرف پسر لبخند از صورتش محو شد و جاش رو به نگاه مشکوکی داد
-اره یادمه….ولی چطوری پیدام کردی؟داشتی دنبالم میکردی؟
پسر که تا حالا با حالت چمپاتمه نشسته بود خودش رو کنار دختر جا داد و با همون لبخندی مجذوب کننده ش بهش زل زد
این چند پارتی گذاشتم بدون شرط ❤️✨
۶۱.۹k
۱۱ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.