ازدواج اجباریp7
و بعد رفت پایین
ویو ات
رفتم پایین و بقیرو دیدم ک داشتن حاضر میشدن
هوفف چقدر طول میکشه مگه ی حاضر شدن
بعد چند مین اومدن و ب رانندم گفتم ک با ماشین لامبورگینی مشکی ببرتمون
بعد چند مین رسیدیم
کوک:واووو خیلی خوشگله اینجا
یونا:معلومه خواهرم همیشه سلیقش خیلی خوبه
م ات:خب تعریف بسه بریم اونجا
ات:مامان من میرم غذا بگیرم شما ام اگر خواستید برین شنا
یونا:من باهات بیام؟
ات:آر
ک یهو کوک پرید وسط حرفش
کوک:من باهاش میرم
و دست ات رو گرفت و محکم ب طرف رستوران برد
ات:اییییی دستمو ول کن
کوک: ...........
ات:هوی
کوک: ....
ات:هویییی با تو اما
ویو کوک
محوش شده بودم ک یهو دیدم داره صدام میکنه
کوک:ها....چی......چیشده
ات:(خنده)چرا جوابمو نمیدادی
نکنه غرق زیبایی هام شدی؟
کوک:عمرا
ات:باشه پس بریم غذا بگیریم
کوک:بریم
اینم شرط نمیزارم
ویو ات
رفتم پایین و بقیرو دیدم ک داشتن حاضر میشدن
هوفف چقدر طول میکشه مگه ی حاضر شدن
بعد چند مین اومدن و ب رانندم گفتم ک با ماشین لامبورگینی مشکی ببرتمون
بعد چند مین رسیدیم
کوک:واووو خیلی خوشگله اینجا
یونا:معلومه خواهرم همیشه سلیقش خیلی خوبه
م ات:خب تعریف بسه بریم اونجا
ات:مامان من میرم غذا بگیرم شما ام اگر خواستید برین شنا
یونا:من باهات بیام؟
ات:آر
ک یهو کوک پرید وسط حرفش
کوک:من باهاش میرم
و دست ات رو گرفت و محکم ب طرف رستوران برد
ات:اییییی دستمو ول کن
کوک: ...........
ات:هوی
کوک: ....
ات:هویییی با تو اما
ویو کوک
محوش شده بودم ک یهو دیدم داره صدام میکنه
کوک:ها....چی......چیشده
ات:(خنده)چرا جوابمو نمیدادی
نکنه غرق زیبایی هام شدی؟
کوک:عمرا
ات:باشه پس بریم غذا بگیریم
کوک:بریم
اینم شرط نمیزارم
۱۲.۰k
۱۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.