tow steps away
tow steps away
( هفته ی بعد )
_ همراه لی فلیکس
مادرش سرش رو بالا آورد و به پرستار نگاه کرد
_ دکتر باهاتون کار دارن
_ حال پسرم خوبه
_ از دکتر بپرسید
مادرش از سر جاش بلند شد و به سمت اتاق دکتر رفت
تقه ای به در زد و بعد چند ثانیه در رو باز کرد
با دیدن دکتر پسرش که مردی حدودای شصت سال رو داشت لبخند مصنوعی زد
_ بشینید خانوم لی
_ پرستار گفت میخواید باهام حرف بزنید . حال پسرم خوبه ؟ برای فلیکس اتفاقی افتاده ؟
_ خودتون خوب میدونید که فلیکس از وقتی به دنیا اومده مشکل حاد قلبی داشته و من بار ها به شما و آقای لی هشدار داده بودم که نباید پسرتون توی شرایت استرس زا قرار بگیره و خب پسرتون به لطف شما و آقای لی تو سن بیست و دو سالگی یک سکته ی قلبی رو گذرونده
_ متاسفم
_ فقط میتونم بگم پسرتون باید عمل پیوند انجام بده و اگر این اتفاق نیفته فلیکس رو از دست میدیم
_ عمل پیوند
_ بله و باید بگم این یک هفته ای که قلبش داره میزنه بخاطر مراقبت های ما بوده اما الان یک مشکلی هست . اسم فلیکس رو توی لیست گیرنده های قلب ثبت نکردید
دکتر از سر جاش بلند شد و ادامه داد
_ هفته پیش وقتی فلیکس رو آوردید اینجا یه تصادف صورت گرفته بود و قربانیش یه زن بوده الان هم عمل سختی رو گذرونده و توی کما رفته ولی زنده نمیمونه . اگر بتونید قبل از اینکه بمیره از خانوادش رضایت بگیرید میتونیم فلیکس رو عمل کنیم
_ شما با خانوادش صحبت کردین
_ درباره ی پسر شما نه . شاید حرف شما رو راحت تر قبول کنن
مامان لیکس تشکری کرد و از اتاق دکتر بیرون رفت
روی زمین نشته بود که بغضش شکست . میخواست برگرده و مواظب پسرش باشه . صدایی اونو از افکارش بیرون کشید . پسر جوونی با یه لیوان آب و چشمای قرمز شده از اشک بهش نگاه میکرد
_ خانوم زمین سرده . بزارید کمکتون کنم بلند شید
از موهای آشفته و چشم های پسر معلوم بود که باهم درد مشترکی دارند
پسر بهش کمک کرد روی صندلی بشینه
_ حالتون خوبه ؟
نگاهشو به پسر کنارش داد
_ فکر کنم یکی باید این سوالو از تو بپرسه
پسر جوابی نداد
_ پسرتون اونجاست
_ آره پسرمه . از بچگی مشکل قلبی داشت
_ امیدوارم حالش خوب بشه
_ دکتر گفته باید پیوند انجام بده
_ من باید برم امیدوارم پسرتون عملش رو انجام بده
_ ممنونم پسرم . اسمتو بهم نمیگی
_ هیونجین ، هوانگ هیونجین
( هفته ی بعد )
_ همراه لی فلیکس
مادرش سرش رو بالا آورد و به پرستار نگاه کرد
_ دکتر باهاتون کار دارن
_ حال پسرم خوبه
_ از دکتر بپرسید
مادرش از سر جاش بلند شد و به سمت اتاق دکتر رفت
تقه ای به در زد و بعد چند ثانیه در رو باز کرد
با دیدن دکتر پسرش که مردی حدودای شصت سال رو داشت لبخند مصنوعی زد
_ بشینید خانوم لی
_ پرستار گفت میخواید باهام حرف بزنید . حال پسرم خوبه ؟ برای فلیکس اتفاقی افتاده ؟
_ خودتون خوب میدونید که فلیکس از وقتی به دنیا اومده مشکل حاد قلبی داشته و من بار ها به شما و آقای لی هشدار داده بودم که نباید پسرتون توی شرایت استرس زا قرار بگیره و خب پسرتون به لطف شما و آقای لی تو سن بیست و دو سالگی یک سکته ی قلبی رو گذرونده
_ متاسفم
_ فقط میتونم بگم پسرتون باید عمل پیوند انجام بده و اگر این اتفاق نیفته فلیکس رو از دست میدیم
_ عمل پیوند
_ بله و باید بگم این یک هفته ای که قلبش داره میزنه بخاطر مراقبت های ما بوده اما الان یک مشکلی هست . اسم فلیکس رو توی لیست گیرنده های قلب ثبت نکردید
دکتر از سر جاش بلند شد و ادامه داد
_ هفته پیش وقتی فلیکس رو آوردید اینجا یه تصادف صورت گرفته بود و قربانیش یه زن بوده الان هم عمل سختی رو گذرونده و توی کما رفته ولی زنده نمیمونه . اگر بتونید قبل از اینکه بمیره از خانوادش رضایت بگیرید میتونیم فلیکس رو عمل کنیم
_ شما با خانوادش صحبت کردین
_ درباره ی پسر شما نه . شاید حرف شما رو راحت تر قبول کنن
مامان لیکس تشکری کرد و از اتاق دکتر بیرون رفت
روی زمین نشته بود که بغضش شکست . میخواست برگرده و مواظب پسرش باشه . صدایی اونو از افکارش بیرون کشید . پسر جوونی با یه لیوان آب و چشمای قرمز شده از اشک بهش نگاه میکرد
_ خانوم زمین سرده . بزارید کمکتون کنم بلند شید
از موهای آشفته و چشم های پسر معلوم بود که باهم درد مشترکی دارند
پسر بهش کمک کرد روی صندلی بشینه
_ حالتون خوبه ؟
نگاهشو به پسر کنارش داد
_ فکر کنم یکی باید این سوالو از تو بپرسه
پسر جوابی نداد
_ پسرتون اونجاست
_ آره پسرمه . از بچگی مشکل قلبی داشت
_ امیدوارم حالش خوب بشه
_ دکتر گفته باید پیوند انجام بده
_ من باید برم امیدوارم پسرتون عملش رو انجام بده
_ ممنونم پسرم . اسمتو بهم نمیگی
_ هیونجین ، هوانگ هیونجین
۱.۲k
۳۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.