برادر غیرتی من
پارت ۲۹
یون : بده من
گوشیشو ازش گرفتم
یون : هیچی ندارع بیا
هوجو : ممنون
یونجی : دایی تو خیلی از یون بزرگ تری
ادمین : از لحاظ حجم
هوجو : واقعا
یونا : انگار تو دوبرابر یونی
هوجو : اون کوچولوعه
یون : ( حرس )
یونجی : مامان بابا اومد
یونگی : سلام
هانول : وایییییییییییی سلام عشقم ( پرید بغل یونگی )
یونگی : سلام خوشگل من
هانول : چقدر دلم برات تنگ شده بود
یون : آخ یونجی ولم کن
یونجی : چقدر موهات بلنده
یون : موهامو ول کن از دایی خرت یاد گرفتی
هوجو : من خرم
یون : نه پس منم
لیا : یونجی بیا این ور
یون : آخیش
یون : من میرم بیرون
همه : با این وضعیت
یون : هوف
رفتم لباسمو عوض کردم
یون : خوبه
همه : آره
رفتم بیرون
تو برفا نشسته بودم که چشمام سنگین شد و خوابم برد
۴۰ مین بعد یه صدایی به گوشم خورد
هوجو : یون یون یون یون یون یون یون یون یون یوووووووووووووون
یون : چیه
هوجو : چرا تو برفا خوابیدی
یون : نمیدونم
که یهو بلندم کرد
یون : عههههههه زشته
هوجو : یخ کردی باید ببرمت تو
یون : من میتونم برم
هوجو : نمیشه
یون : هوجو
هوجو : چیه
یون : جدا منو دوست داری
هوجو : آره
یون : اگه منو دوست داری بزارم زمین
که یهو پیشونیمو بوسید
هوجو : من نمیزارم فرشتم آسیب ببینه
بردم تو
بچه ها و هانول و یونگی و یونجی رفته بودن
هوسوک : بچه ها
هوجو : چیه
ات : اول بیاین بشینین
هوجو نشست و منو گذاشت رو پاش
هوجو : خب
ته : شاید براتون سخت باشه ولی
یجی : شما باید یه وارث داشته باشین
هوجو : چی اصلا نمیشه
ات : یون تو چیه نظرت
یون : ن م ی خ آ م ( داد )
یون : همش زور همش اجبار مگه دست شماست مگه زندگی شماست زندگی منو هوجوعه شما همش توش دخالت میکنین....... (داد )
ات : ما میدونیم شما همو دوست دارید
یون : اگر همو دوستم داریم شما نباید به ما زور بگین ( داد )
ته : ساکت باش و بشین
یون : چرا
همه : چی چرا
یون : ش شما ب به بهمون ز زور م م می میگی میگین ( ترس و لکنت )
یجی : چی شد
ات : یون چرا با لکنت حرف میزنی
هوجو : چیشده بشین
نشستم رو پاش
بغلم کردو سرشو گذاشت رو شونم
( نپرسید چطور ازدواج کردن و چطور بچه دار باید بشن نمیدونی درمورد
گی یا رابطه ی دوتا پسر لزبین یا رابطه ی دوتا دختر تحقیق کن )
هوجو : چیشده
یون : احساسی که الان دارم رو فقط با مشت زدن به دیوار میتونم حل کنم
هوجو : نمیشه به هیچ عنوان ( داد )
یجی : چرا
آجوما : یک لحظه
یهو آجوما پارچ آب یهو روی منو هوجو خالی کرد
یون و هوجو : آجوما
آجوما : حقتونه
لارا : سلام ( لوس )
ات و یجی : یا وارث میارید با این میشه زن هوجو
که دختر منو هل داد نشست رو پای هوجو
هوجو : بلند شو
لارا : چرا عزیزم ( لوس )
تفنگمو در آوردم و به سمتش نشونه گرفتم
یون : چون چ وصل شده به را نشنیدی
لارا : شما
یون : لی یون رئیس بابات
لارا : چی
هوجو :........
✨🐾
یون : بده من
گوشیشو ازش گرفتم
یون : هیچی ندارع بیا
هوجو : ممنون
یونجی : دایی تو خیلی از یون بزرگ تری
ادمین : از لحاظ حجم
هوجو : واقعا
یونا : انگار تو دوبرابر یونی
هوجو : اون کوچولوعه
یون : ( حرس )
یونجی : مامان بابا اومد
یونگی : سلام
هانول : وایییییییییییی سلام عشقم ( پرید بغل یونگی )
یونگی : سلام خوشگل من
هانول : چقدر دلم برات تنگ شده بود
یون : آخ یونجی ولم کن
یونجی : چقدر موهات بلنده
یون : موهامو ول کن از دایی خرت یاد گرفتی
هوجو : من خرم
یون : نه پس منم
لیا : یونجی بیا این ور
یون : آخیش
یون : من میرم بیرون
همه : با این وضعیت
یون : هوف
رفتم لباسمو عوض کردم
یون : خوبه
همه : آره
رفتم بیرون
تو برفا نشسته بودم که چشمام سنگین شد و خوابم برد
۴۰ مین بعد یه صدایی به گوشم خورد
هوجو : یون یون یون یون یون یون یون یون یون یوووووووووووووون
یون : چیه
هوجو : چرا تو برفا خوابیدی
یون : نمیدونم
که یهو بلندم کرد
یون : عههههههه زشته
هوجو : یخ کردی باید ببرمت تو
یون : من میتونم برم
هوجو : نمیشه
یون : هوجو
هوجو : چیه
یون : جدا منو دوست داری
هوجو : آره
یون : اگه منو دوست داری بزارم زمین
که یهو پیشونیمو بوسید
هوجو : من نمیزارم فرشتم آسیب ببینه
بردم تو
بچه ها و هانول و یونگی و یونجی رفته بودن
هوسوک : بچه ها
هوجو : چیه
ات : اول بیاین بشینین
هوجو نشست و منو گذاشت رو پاش
هوجو : خب
ته : شاید براتون سخت باشه ولی
یجی : شما باید یه وارث داشته باشین
هوجو : چی اصلا نمیشه
ات : یون تو چیه نظرت
یون : ن م ی خ آ م ( داد )
یون : همش زور همش اجبار مگه دست شماست مگه زندگی شماست زندگی منو هوجوعه شما همش توش دخالت میکنین....... (داد )
ات : ما میدونیم شما همو دوست دارید
یون : اگر همو دوستم داریم شما نباید به ما زور بگین ( داد )
ته : ساکت باش و بشین
یون : چرا
همه : چی چرا
یون : ش شما ب به بهمون ز زور م م می میگی میگین ( ترس و لکنت )
یجی : چی شد
ات : یون چرا با لکنت حرف میزنی
هوجو : چیشده بشین
نشستم رو پاش
بغلم کردو سرشو گذاشت رو شونم
( نپرسید چطور ازدواج کردن و چطور بچه دار باید بشن نمیدونی درمورد
گی یا رابطه ی دوتا پسر لزبین یا رابطه ی دوتا دختر تحقیق کن )
هوجو : چیشده
یون : احساسی که الان دارم رو فقط با مشت زدن به دیوار میتونم حل کنم
هوجو : نمیشه به هیچ عنوان ( داد )
یجی : چرا
آجوما : یک لحظه
یهو آجوما پارچ آب یهو روی منو هوجو خالی کرد
یون و هوجو : آجوما
آجوما : حقتونه
لارا : سلام ( لوس )
ات و یجی : یا وارث میارید با این میشه زن هوجو
که دختر منو هل داد نشست رو پای هوجو
هوجو : بلند شو
لارا : چرا عزیزم ( لوس )
تفنگمو در آوردم و به سمتش نشونه گرفتم
یون : چون چ وصل شده به را نشنیدی
لارا : شما
یون : لی یون رئیس بابات
لارا : چی
هوجو :........
✨🐾
۴.۲k
۲۸ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.