ܢܚ݅ܝ ࡐ ܫ ިܩߊ ࡍ߭
#ܢܚ݅ܝࡐܫ ިܩߊࡍ߭
#part1
"ߊܢܚࡅ࡙ܝ ߊܝܢ̣ߊܢ̣🫂🫀"
ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ
سرمو گذاشتم رو پاش موهامو آروم نوازش میکرد یه بوسه کاشت رو لپم +بلند شو نفیسه پاشو دیرت میشه سریع از جام پریدم سرمو دور تا دوره اتاق چرخوندم و نگاه کردم با دیدن خانم جون بغض گلومو پُر کرد یعنی بازم یتیم شدم خدایا من حق ندارم مثه بقیه بچه ها سرمو بذارم روی پای مادرم و بخوابم اصن من مادر دارم با این فکرا بغض توی گلوم ترکید و اشکام جاری شد واسه اینکه خانم جون متوجه نشه سرمو فرو بردم زیره پتو و دستمو گذاشتم جلوی دهنم و اشکام بند نمیومد + نفیسه دختر پاشو باید بری مدرسه با شنیدن این حرفش یک آن ناراحتیم جاشو داد به اعصبانیت +پاشو دیگه الان سارا خانم میاد جفته مونو میکشه_خانمی+هیش ساکت الان میشنوه؛ سارا خانم مدیر یتیم خونست غر غرو و بد اخلاقه و واسمون یه روز خوش نمیزاره شوهرش خانمی صداش میکنه و بچها مسخرش میکنن البته پشته سرش هیچ کس جرأت نداره تو روش بگه با صدای خانم جون از افکارم اومدم بیرون+بدو دیگه اوفیییی گفتم و بد از کلی غر زدن بلند شدم رفتم دستشویی و دستو صورتمو شستم و از دستشویی خارج شدم و کم کم آماده شدم اصن حوصله ی مدرسه رو نداشتم و با خودم کلنجار میرفتم که از توی آینه قواره ی دراز و اخموی سارا خانم رو پشت سرم دیدم چون یه هویی دیدمش ترسیدم و هینی گفتم و سریع برگشتم سمتش منتظر موندم تا بازم مثه هر روز ب/ر/ی/ن/ه تو روزم که خودش شروع کرد...
#part1
"ߊܢܚࡅ࡙ܝ ߊܝܢ̣ߊܢ̣🫂🫀"
ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ
سرمو گذاشتم رو پاش موهامو آروم نوازش میکرد یه بوسه کاشت رو لپم +بلند شو نفیسه پاشو دیرت میشه سریع از جام پریدم سرمو دور تا دوره اتاق چرخوندم و نگاه کردم با دیدن خانم جون بغض گلومو پُر کرد یعنی بازم یتیم شدم خدایا من حق ندارم مثه بقیه بچه ها سرمو بذارم روی پای مادرم و بخوابم اصن من مادر دارم با این فکرا بغض توی گلوم ترکید و اشکام جاری شد واسه اینکه خانم جون متوجه نشه سرمو فرو بردم زیره پتو و دستمو گذاشتم جلوی دهنم و اشکام بند نمیومد + نفیسه دختر پاشو باید بری مدرسه با شنیدن این حرفش یک آن ناراحتیم جاشو داد به اعصبانیت +پاشو دیگه الان سارا خانم میاد جفته مونو میکشه_خانمی+هیش ساکت الان میشنوه؛ سارا خانم مدیر یتیم خونست غر غرو و بد اخلاقه و واسمون یه روز خوش نمیزاره شوهرش خانمی صداش میکنه و بچها مسخرش میکنن البته پشته سرش هیچ کس جرأت نداره تو روش بگه با صدای خانم جون از افکارم اومدم بیرون+بدو دیگه اوفیییی گفتم و بد از کلی غر زدن بلند شدم رفتم دستشویی و دستو صورتمو شستم و از دستشویی خارج شدم و کم کم آماده شدم اصن حوصله ی مدرسه رو نداشتم و با خودم کلنجار میرفتم که از توی آینه قواره ی دراز و اخموی سارا خانم رو پشت سرم دیدم چون یه هویی دیدمش ترسیدم و هینی گفتم و سریع برگشتم سمتش منتظر موندم تا بازم مثه هر روز ب/ر/ی/ن/ه تو روزم که خودش شروع کرد...
۷.۱k
۱۳ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.