رمان
💜 عشق دوطرفه 💜
《پارت ۹》
مامان نیکا: واییی پسرم متین خاله قربونت بشه عزیزم چقدر دلم برات تنگ شده بود فدات شم
متین: 😂😂😂😂😂
مامان نیکا: خاله بیا بغلم ببینم
نیکا: حسود حسود
مامان متین: اره خاله این مامانت از بچگی حسود بود😂😂
نیکا: 😂🤣😂
متین: نیکا تو ساکت باش به خاله من نخند😂😂
مامان نیکا: ولشون کن خاله 😂😂
مامان متین: خب حالا بریم کلی کار داریم
مامان متین: بریم
نیکا: داشتم میرفتم لباس عوض کنم که متین گفت: نیکا
نیکا: بله
متین: یک لحظه بیا
نیکا: کجا
متین: بیرون
نیکا: برای چی
متین: نیکا میخوای تا صب سوال بپرسی
نیکا: نه بریم😂😂
متین: مامانننننن
نیکا: کر شدم نفهم
متین: خب حالا
نیکا: 😐
متین: خالههههههه
نیکا: مرض بگیر خب چیکارشون داری داد میزنی
متین: میخوام بگم میریم بیرون یک خورده دیگه میایم
نیکا: خب میرم میگم الان
متین: اوکی برو
نیکا: ....
ادامه دارد.....
《پارت ۹》
مامان نیکا: واییی پسرم متین خاله قربونت بشه عزیزم چقدر دلم برات تنگ شده بود فدات شم
متین: 😂😂😂😂😂
مامان نیکا: خاله بیا بغلم ببینم
نیکا: حسود حسود
مامان متین: اره خاله این مامانت از بچگی حسود بود😂😂
نیکا: 😂🤣😂
متین: نیکا تو ساکت باش به خاله من نخند😂😂
مامان نیکا: ولشون کن خاله 😂😂
مامان متین: خب حالا بریم کلی کار داریم
مامان متین: بریم
نیکا: داشتم میرفتم لباس عوض کنم که متین گفت: نیکا
نیکا: بله
متین: یک لحظه بیا
نیکا: کجا
متین: بیرون
نیکا: برای چی
متین: نیکا میخوای تا صب سوال بپرسی
نیکا: نه بریم😂😂
متین: مامانننننن
نیکا: کر شدم نفهم
متین: خب حالا
نیکا: 😐
متین: خالههههههه
نیکا: مرض بگیر خب چیکارشون داری داد میزنی
متین: میخوام بگم میریم بیرون یک خورده دیگه میایم
نیکا: خب میرم میگم الان
متین: اوکی برو
نیکا: ....
ادامه دارد.....
۲۴۷.۲k
۱۸ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.