فیک ته ته فصل ① پارت ⁶ ♡ نفرت تا عشق♡
از زبان لیزلی:
خوابم برد هیچی نفهمیدم
صبح شد با نور خورشید بیدار شدم.
از روی تخت بلند شدم
رفتم دستو صورتمو شستم
بعدش لباسام رو در آوردم
رفتم تو حموم یه دوش ۳۰ دقیقه ای گرفتم بعد اومدم بیرون
لباس های تمیز پوشیدم و رفتم صبحونه بخورم
میز رو چیدم و..
خودم تنها بودم هیی.
البته بهتر به درک اون پسره بیشعور نیست
صبحونه رو خوردم داشت ساعت ۱۲ میشد
حوصلم پوکید رفتم لباس بیرون پوشیدم و رفتم بیرون تم لباس( یه دامن و یه نیم تنه)
رفتم یه پاساژ و داشتم یه لباس رو میدیم که..
یه پسره خود بهم و افتادم رو زمین
لیزلی: اخخ مرتیکه جلو پاتو ببین
ته ته: اخ خودت چرا شبی حیون وسط راهم وایستادی
لیزلی: هویی حرف دهنتو بفهممم
ته ته: او فکنم میشناسمت بذار فکنم اوه همون دختر که دیشب خودشو جسبوند بهم
لیزلی: یکم نگاش کردم یادم اومد
من خودمو چسبوندم بهت خود رازی
ته ته: اره.. اصلا وایسا ببینم من یه ادم مشهورم چرا دارم با توی نفهم حرف میزنم.. از جلوی راهم برو کنار
لیزلی: محکم خورد بهمو رفت.. هییی به درک که مشهوری
ته ته: از خداتم باشههههه
لیزلی: خفشووو
لیزلی: اخخ اهههه خدا اصلا میرم خونه بدتر حالم گرفته شد
همیجوری داشتم میرفتم که یه لباس دیدم خیلی خوشگل بود ولی لباس باز بود!
رفتم تو گفتم: سلام خانم قیمت این چنده؟
کارمند: ۲۰۰
لیزلی: قیمتش خیلی ارزون بود رفتم تو و گفتم واسم بیارتش
کارمند: بفرمایدد خانم
لیزلی: رفتم اتاق پروف و پوشیدمش خیلی خوشگل بود
اومدم بیرون و گذاشتمش روی میز گفتم: بفرمایدد اینم کارت
کارمند: بله ممنون
لیزلی: رفت و واسم گذاشتش توی یه مشنبا کاغذی (
بچها نمیدونم مشنبا یا همون نایلون رو درست گفته باشم؟)
کارت کشید
کارمند: بفرماید اینم کارتتون امیدوارم به خوشی بپوشید
لیزلی: ممنون
رفتم بیرون پاساژ و پیاده رفتم خونه....
برای پارت های بیشتر.....
۱۰لایک💜
۵کامنت🐾
۲ فالور🦄
خوابم برد هیچی نفهمیدم
صبح شد با نور خورشید بیدار شدم.
از روی تخت بلند شدم
رفتم دستو صورتمو شستم
بعدش لباسام رو در آوردم
رفتم تو حموم یه دوش ۳۰ دقیقه ای گرفتم بعد اومدم بیرون
لباس های تمیز پوشیدم و رفتم صبحونه بخورم
میز رو چیدم و..
خودم تنها بودم هیی.
البته بهتر به درک اون پسره بیشعور نیست
صبحونه رو خوردم داشت ساعت ۱۲ میشد
حوصلم پوکید رفتم لباس بیرون پوشیدم و رفتم بیرون تم لباس( یه دامن و یه نیم تنه)
رفتم یه پاساژ و داشتم یه لباس رو میدیم که..
یه پسره خود بهم و افتادم رو زمین
لیزلی: اخخ مرتیکه جلو پاتو ببین
ته ته: اخ خودت چرا شبی حیون وسط راهم وایستادی
لیزلی: هویی حرف دهنتو بفهممم
ته ته: او فکنم میشناسمت بذار فکنم اوه همون دختر که دیشب خودشو جسبوند بهم
لیزلی: یکم نگاش کردم یادم اومد
من خودمو چسبوندم بهت خود رازی
ته ته: اره.. اصلا وایسا ببینم من یه ادم مشهورم چرا دارم با توی نفهم حرف میزنم.. از جلوی راهم برو کنار
لیزلی: محکم خورد بهمو رفت.. هییی به درک که مشهوری
ته ته: از خداتم باشههههه
لیزلی: خفشووو
لیزلی: اخخ اهههه خدا اصلا میرم خونه بدتر حالم گرفته شد
همیجوری داشتم میرفتم که یه لباس دیدم خیلی خوشگل بود ولی لباس باز بود!
رفتم تو گفتم: سلام خانم قیمت این چنده؟
کارمند: ۲۰۰
لیزلی: قیمتش خیلی ارزون بود رفتم تو و گفتم واسم بیارتش
کارمند: بفرمایدد خانم
لیزلی: رفتم اتاق پروف و پوشیدمش خیلی خوشگل بود
اومدم بیرون و گذاشتمش روی میز گفتم: بفرمایدد اینم کارت
کارمند: بله ممنون
لیزلی: رفت و واسم گذاشتش توی یه مشنبا کاغذی (
بچها نمیدونم مشنبا یا همون نایلون رو درست گفته باشم؟)
کارت کشید
کارمند: بفرماید اینم کارتتون امیدوارم به خوشی بپوشید
لیزلی: ممنون
رفتم بیرون پاساژ و پیاده رفتم خونه....
برای پارت های بیشتر.....
۱۰لایک💜
۵کامنت🐾
۲ فالور🦄
۴۰.۷k
۱۷ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.