i still love you
i still love you
p4
و بدون هیچ حرف دیگه ای از خونه زد بیرون
بعد از رفتنش جونگ کوک بلافاصله زد زیر گریه و با دستش شکمشو ماساژ میداد تا بلکه از دردش کم کنه
اعضا سکوت رو جایگزین هر حرف بی فایده ی دیگه ای کردن و جونگ کوک رو فرستادن حموم تا بتونن راحت خودشونو سرزنش کنن
جونگ کوک رفت داخل حموم و هر چقدر که میتونست اشک ریخت و به حال خودش زار زد
حتما شب دوباره تهیونگ میومد و قرار بود درد بکشه
بعد از بیرون اومدن از حمام بی حوصله یه لباس پوشید و رفت روی تختش تا یکم بخوابه و اتفاقاتشو فراموش کنه
"شب"
تهیونگ وارد خونه شد و نگاه پر نفرت اعضا روش ثابت موند
میشد بوی الکل رو خیلی راحت فهمید و معلوم بود که تهیونگ تو حال خودش نیست و این برای جونگ کوکی که کاملا بی دفاع بود خیلی بد بود
تهیونگ توی مستی و مخصوصا تو همچین شرایطی خیلی خطرناکه
بدون هیچ کاری فورا رفت تو اتاقی که جونگ کوک توش خواب بود و با دیدن جونگ کوکی که خیلی راحت خوابیده کل وجودش آتیش گرفت
به سمتش رفت تا شب دردناکی رو براش رقم بزنه...
سیلی ای توی صورت جونگ کوک که آروم خوابیده بود زد که از خواب پرید و با وحشت به تهیونگ نگاه کرد
چشمای ملتمس و مظلومش رو به چشمای وحشی و قرمز ببر رو به روش دوخت تا بهش رحم کنه اما تلاش هاش بی فایده بود
تهیونگ بدون هیچ حرفی لباسای جونگ کوک رو در آورد و اونو روی شکمش خوابوند
جونگ کوک تقلا میکرد ولی در برابر تهیونگ خیلی ناچیز بود
...
...
...
...
...
...
...
...
تقریبا چند ماهی از اون روز و اتفاق لعنتی میگذره و جونگ کوکم بدجوری افسرده شده
اون بی دفاع هر روز و هر شبش به دردناک ترین حالت ممکن میگذشت و تو تنهایی هاش اشکاش مظلومانه و بی صدا بدون اینکه کسی بفهمه میباریدن
اون دیگه نمیتونست تحمل کنه... خسته شده بود... باید خودشو خلاص میکرد
تهیونگ اونو تو اتاق کوچیکی که هیچ امکاناتی نداشت زندانی کرده بود و فقط برای بفاک دادنش میومد و بعدم میرفت
چیزی تا موقعی که تهیونگ وارد اتاق بشه نمونده بود
تنها لباسایی که در دسترسش بود تیشرت و شلوار و باکسر بود که از هر کدوم دوتا داشت
و الانم یکی از هر کدوم تنش بودن
پشت در پنهان شد و منتظر موند
ادامه دارد...
اون قسمتِ
"چشمای ملتمس و مظلومش رو به چشمای وحشی و قرمز ببر رو به روش دوخت"
رو خیلی دوست دارم خودم
میدونین یه تضاد خاصی داره...:)
خودتون تصور کنین چهره ی ملتمس و مظلوم جونگ کوک رو به روی چهره ی وحشی و تهیونگ که به هم زل زدن... یه حس عجیبی داره نمیدونین😂🥲
به ذهن خلاق و همچنان سم و منحرفی که دارم افتخار میکنم که همچین جملاتی میسازه😂
نمیدونم واقعا این فیک کوتاهو دوس دارین یا نه ولی خودم که دوسش دارم:)🍷
p4
و بدون هیچ حرف دیگه ای از خونه زد بیرون
بعد از رفتنش جونگ کوک بلافاصله زد زیر گریه و با دستش شکمشو ماساژ میداد تا بلکه از دردش کم کنه
اعضا سکوت رو جایگزین هر حرف بی فایده ی دیگه ای کردن و جونگ کوک رو فرستادن حموم تا بتونن راحت خودشونو سرزنش کنن
جونگ کوک رفت داخل حموم و هر چقدر که میتونست اشک ریخت و به حال خودش زار زد
حتما شب دوباره تهیونگ میومد و قرار بود درد بکشه
بعد از بیرون اومدن از حمام بی حوصله یه لباس پوشید و رفت روی تختش تا یکم بخوابه و اتفاقاتشو فراموش کنه
"شب"
تهیونگ وارد خونه شد و نگاه پر نفرت اعضا روش ثابت موند
میشد بوی الکل رو خیلی راحت فهمید و معلوم بود که تهیونگ تو حال خودش نیست و این برای جونگ کوکی که کاملا بی دفاع بود خیلی بد بود
تهیونگ توی مستی و مخصوصا تو همچین شرایطی خیلی خطرناکه
بدون هیچ کاری فورا رفت تو اتاقی که جونگ کوک توش خواب بود و با دیدن جونگ کوکی که خیلی راحت خوابیده کل وجودش آتیش گرفت
به سمتش رفت تا شب دردناکی رو براش رقم بزنه...
سیلی ای توی صورت جونگ کوک که آروم خوابیده بود زد که از خواب پرید و با وحشت به تهیونگ نگاه کرد
چشمای ملتمس و مظلومش رو به چشمای وحشی و قرمز ببر رو به روش دوخت تا بهش رحم کنه اما تلاش هاش بی فایده بود
تهیونگ بدون هیچ حرفی لباسای جونگ کوک رو در آورد و اونو روی شکمش خوابوند
جونگ کوک تقلا میکرد ولی در برابر تهیونگ خیلی ناچیز بود
...
...
...
...
...
...
...
...
تقریبا چند ماهی از اون روز و اتفاق لعنتی میگذره و جونگ کوکم بدجوری افسرده شده
اون بی دفاع هر روز و هر شبش به دردناک ترین حالت ممکن میگذشت و تو تنهایی هاش اشکاش مظلومانه و بی صدا بدون اینکه کسی بفهمه میباریدن
اون دیگه نمیتونست تحمل کنه... خسته شده بود... باید خودشو خلاص میکرد
تهیونگ اونو تو اتاق کوچیکی که هیچ امکاناتی نداشت زندانی کرده بود و فقط برای بفاک دادنش میومد و بعدم میرفت
چیزی تا موقعی که تهیونگ وارد اتاق بشه نمونده بود
تنها لباسایی که در دسترسش بود تیشرت و شلوار و باکسر بود که از هر کدوم دوتا داشت
و الانم یکی از هر کدوم تنش بودن
پشت در پنهان شد و منتظر موند
ادامه دارد...
اون قسمتِ
"چشمای ملتمس و مظلومش رو به چشمای وحشی و قرمز ببر رو به روش دوخت"
رو خیلی دوست دارم خودم
میدونین یه تضاد خاصی داره...:)
خودتون تصور کنین چهره ی ملتمس و مظلوم جونگ کوک رو به روی چهره ی وحشی و تهیونگ که به هم زل زدن... یه حس عجیبی داره نمیدونین😂🥲
به ذهن خلاق و همچنان سم و منحرفی که دارم افتخار میکنم که همچین جملاتی میسازه😂
نمیدونم واقعا این فیک کوتاهو دوس دارین یا نه ولی خودم که دوسش دارم:)🍷
۱۰.۹k
۱۹ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.