p10
جیمین:به نظرت؟
پ:نظری ندارم
جیمین:(خنده)اومدم قاصدکم رو ب.ب.و.سم
پ:تاحالا بهت اجازه ندادم...الانم اجازه نمیدم..تو برادرمی بفهممممم بفهمینننن چرا دارین اذیتم میکنین منم انسانم
جیمین:اوه اوه قاصدک عصبی(خنده)
پ:م مسخرم میکنی؟
جیمین:اره
پ:....
جیمین:راستش رو بگو دوسم داری
پ:چ چرا دوست نداشته باشم تو برادرمی
جیمین:منطقیه
پ:
جیمین بلند شد و یه تکنگاهی انداخت رفت
نمیدونم چرا دلگیر بود
دیگه کاملا شب شده بود و منم گرسنم بود میخواستم از تخت بیام پایین که در باز شد و من جی هوپ رو دیدم
پ:جان
هوپ:بیا بریم غذا
پ:داشتم میومدم
هوپ:😐
پ:اونجوری نگا نکن😂
هوپ:هعیییی...بیا بریم شیطون بلا
پ:
خندیدمو بازوی هوپ رو گرفتم وارد سالن شدیم که متوجه ۴ تا دختر شدم
با تعجب به هوپنگاه کردمکه خیلی مهربون داشت نگام میکرد نشستمدور میز که یکی از دخترا گفت:هاییییی پندایاااا منو میشناسی دیگه؟
پ:نه
پ:
بعد (نه)خیلی پوکر فیس شد که همه جز منو کوک خندیدن
چیزی نگفتیم و غذا مون رو خوردیم
یکی از دخترا دوباره گفت:بیاین جرئت حقیقت
منو با زور نشوندن پیش خودشون انگار ۵ دختر و ۷ پسر بودیم دخترا برام اشنا میومدن ولی یادم نمیومد کی هستن
جین شیشه رو چرخوند که روی یه دختر و جیمین افتاد
با چیزی که گفت از تعجب شاخ در اوردم
شرطا:
کامنتا:۴۵
لایکا:۶۲
سلامت باشین❤
پ:نظری ندارم
جیمین:(خنده)اومدم قاصدکم رو ب.ب.و.سم
پ:تاحالا بهت اجازه ندادم...الانم اجازه نمیدم..تو برادرمی بفهممممم بفهمینننن چرا دارین اذیتم میکنین منم انسانم
جیمین:اوه اوه قاصدک عصبی(خنده)
پ:م مسخرم میکنی؟
جیمین:اره
پ:....
جیمین:راستش رو بگو دوسم داری
پ:چ چرا دوست نداشته باشم تو برادرمی
جیمین:منطقیه
پ:
جیمین بلند شد و یه تکنگاهی انداخت رفت
نمیدونم چرا دلگیر بود
دیگه کاملا شب شده بود و منم گرسنم بود میخواستم از تخت بیام پایین که در باز شد و من جی هوپ رو دیدم
پ:جان
هوپ:بیا بریم غذا
پ:داشتم میومدم
هوپ:😐
پ:اونجوری نگا نکن😂
هوپ:هعیییی...بیا بریم شیطون بلا
پ:
خندیدمو بازوی هوپ رو گرفتم وارد سالن شدیم که متوجه ۴ تا دختر شدم
با تعجب به هوپنگاه کردمکه خیلی مهربون داشت نگام میکرد نشستمدور میز که یکی از دخترا گفت:هاییییی پندایاااا منو میشناسی دیگه؟
پ:نه
پ:
بعد (نه)خیلی پوکر فیس شد که همه جز منو کوک خندیدن
چیزی نگفتیم و غذا مون رو خوردیم
یکی از دخترا دوباره گفت:بیاین جرئت حقیقت
منو با زور نشوندن پیش خودشون انگار ۵ دختر و ۷ پسر بودیم دخترا برام اشنا میومدن ولی یادم نمیومد کی هستن
جین شیشه رو چرخوند که روی یه دختر و جیمین افتاد
با چیزی که گفت از تعجب شاخ در اوردم
شرطا:
کامنتا:۴۵
لایکا:۶۲
سلامت باشین❤
۲۵.۸k
۲۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.