پارت ششم🦥 بیاید اینم پارت بعدی منو خوردید:///
چشمامو باز کردم و فرد جلوییم و دیدم زود خودمو جمع کردم و نشستم
جیغ زدم
ا.ت: تو..... کی هستیییی تو خونه من چیکار میکنیییی
.....: اومممم خودت بهم زنگ زده بودی که دوست دخترم هستی اومدم دنبال دوست دخترم
ا.ت: چ...چی ..میگی
یاد همه ی خاطراتی که زنگ زدم و شب افتادم.....
....:باهام میای
ا.ت: کجااااا تو مثلا کی هستیییی ( داد)
جونگ کوک: من جونگ کوکم بعدا میفهمی ولی اول با من میای
بلند کرد و پشت خودش کشید که هولش دادم و خواستم فرار کنم که محکم تر دستمو گرفت
کوک: هوففف معلومه از اون دخترای سرکش هستی ولی من میدونم چطوری آرومت کنم
انداختم پشت خودش و برد بیرون
هی داد میزدم که گزاشت منو توی ماشین
و خودش نشست
ا.ت: از من چی میخواییی( داد)
کوک: عاقبت سرکار گزاشتن یه مافیا همین میشه دیگه( پوزخند)
دنیا دور سرم میچرخید
ا.ت: ت....تو یه.....مافیایی؟!
جوابی بهم نداد
چه غلطی کردماااا
به یه ویلا رسیدیم
کوک: پیاده شو ( نیشخند)
پایین اومدم اوففف ویلارو باششش
کلا همه چیز یادم رفته بود و به ویلا خیره شده بودم
کوک: خوشت اومده؟!
ا.ت: چی ؟ ها؟ کی؟ من؟!!
کوک: باشه بابا بیا بریم داخل
ا.ت: من نمی خوام بیام
برگشت سمتم و با نگاه هایی ترسناک نگام کرد
توی خماری بمانید دوزتان:))
شرط نمیزارم فردا پارت بعد و آپ میکنم
جیغ زدم
ا.ت: تو..... کی هستیییی تو خونه من چیکار میکنیییی
.....: اومممم خودت بهم زنگ زده بودی که دوست دخترم هستی اومدم دنبال دوست دخترم
ا.ت: چ...چی ..میگی
یاد همه ی خاطراتی که زنگ زدم و شب افتادم.....
....:باهام میای
ا.ت: کجااااا تو مثلا کی هستیییی ( داد)
جونگ کوک: من جونگ کوکم بعدا میفهمی ولی اول با من میای
بلند کرد و پشت خودش کشید که هولش دادم و خواستم فرار کنم که محکم تر دستمو گرفت
کوک: هوففف معلومه از اون دخترای سرکش هستی ولی من میدونم چطوری آرومت کنم
انداختم پشت خودش و برد بیرون
هی داد میزدم که گزاشت منو توی ماشین
و خودش نشست
ا.ت: از من چی میخواییی( داد)
کوک: عاقبت سرکار گزاشتن یه مافیا همین میشه دیگه( پوزخند)
دنیا دور سرم میچرخید
ا.ت: ت....تو یه.....مافیایی؟!
جوابی بهم نداد
چه غلطی کردماااا
به یه ویلا رسیدیم
کوک: پیاده شو ( نیشخند)
پایین اومدم اوففف ویلارو باششش
کلا همه چیز یادم رفته بود و به ویلا خیره شده بودم
کوک: خوشت اومده؟!
ا.ت: چی ؟ ها؟ کی؟ من؟!!
کوک: باشه بابا بیا بریم داخل
ا.ت: من نمی خوام بیام
برگشت سمتم و با نگاه هایی ترسناک نگام کرد
توی خماری بمانید دوزتان:))
شرط نمیزارم فردا پارت بعد و آپ میکنم
۱۰.۶k
۲۳ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.