★چند پارتی★
★چند پارتی★
#تابع_قوانین_جمهوری_اسلامی
pirt: 14
جونگکوک رسید بیمارستان
اما
بی دلیل کوک اشک ریخت، بنگچان اومد گلوی کوک رو گرفت و خفش میکرد که مامان سئویونگ اومد و اونا رو جدا کرد و گفت 👇🏻
م.س: هعی هعی چتونه شما
بنگچان: این عوضی به دخترت تجاوز کرد!
م.س: خیله خب اون موضوع تموم شد بسه
بنگچان: نه بس نیست
جونگکوک: اومدم عشقمو ببینم مشکلیه!
بنگچان: حق نداری ببینیش
جونگکوک: چیه میخوام ببینمش الاغ
بنگچان: هوی کجا کجا مبادا از این در بری تو
جونگکوک: گمشو برو اونور
جونگکوک رفت تو اتاق و سئویونگ مثل ادمای مرده روی تخت خوابیده بود..
کوک زار زار گریه میکرد
و دسشو گرفت گفت 👇🏻
جونگکوک: سئویونگ.. توروخدا منو ببخش، من فریب خوردم، شعُله رو کشتم، از داداشم فرار کردم، اومدم پیشت، سئویونگ...من عاشقت شدم(گریه)
سئویونگ اروم اروم چشماشو باز کرد، کوک از خوشحالی نمیدونست چکار کنه سریع رفت به دکتر خبر داد
دکتر اومدو گفت 👇🏻
دکتر: سلام بالاخره بیدار شدید
سئویونگ: مگه چند روز تو کما بودم؟
دکتر: یک سال
سئویونگ: چییی؟
جونگکوک: سئویونگ..
سئویونگ: ت...تو اینجا چکار میکنی (ترس)
جونگکوک: اقای دکتر میشه تنهامون بزاری
دکتر: حتماً
سئویونگ: چی میخوای؟(ترس)
جونگکوک: سئویونگ من فریب خوردم.. از شعُله.. بهم خیانت کرد، منم عصبی شدم.. و اونو کشتم
سئویونگ: چییییییییی؟!!!
جونگکوک: و از تهیونگ فرار کردم...
سئویونگ: چرا از تهیونگ؟؟
جونگکوک: چون تهیونگ نمیدونه عشقشو کشتم...
سئویونگ: چی؟ ینی تهیونگ و شعله بهت خیانت کردن...
جونگکوک: اره...
سئویونگ: برات ناراحت شدم..
جونگکوک: اما من عاشقت شدم
سئویونگ: چی؟
جونگکوک: من عاشقت شدم بفهم!
سئویونگ: این امکان نداره...
جونگکوک: میدونم کارایی که باهات کردم بد بود، اما من واقعا دوست دارم
سئویونگ:(بغض)
جونگکوک:(رفت)
★بالاخره گذاشتم★
#جونگکوک #فیک_از_جونگکوک #فیک #داستان #بی_تی_اس
#تابع_قوانین_جمهوری_اسلامی
pirt: 14
جونگکوک رسید بیمارستان
اما
بی دلیل کوک اشک ریخت، بنگچان اومد گلوی کوک رو گرفت و خفش میکرد که مامان سئویونگ اومد و اونا رو جدا کرد و گفت 👇🏻
م.س: هعی هعی چتونه شما
بنگچان: این عوضی به دخترت تجاوز کرد!
م.س: خیله خب اون موضوع تموم شد بسه
بنگچان: نه بس نیست
جونگکوک: اومدم عشقمو ببینم مشکلیه!
بنگچان: حق نداری ببینیش
جونگکوک: چیه میخوام ببینمش الاغ
بنگچان: هوی کجا کجا مبادا از این در بری تو
جونگکوک: گمشو برو اونور
جونگکوک رفت تو اتاق و سئویونگ مثل ادمای مرده روی تخت خوابیده بود..
کوک زار زار گریه میکرد
و دسشو گرفت گفت 👇🏻
جونگکوک: سئویونگ.. توروخدا منو ببخش، من فریب خوردم، شعُله رو کشتم، از داداشم فرار کردم، اومدم پیشت، سئویونگ...من عاشقت شدم(گریه)
سئویونگ اروم اروم چشماشو باز کرد، کوک از خوشحالی نمیدونست چکار کنه سریع رفت به دکتر خبر داد
دکتر اومدو گفت 👇🏻
دکتر: سلام بالاخره بیدار شدید
سئویونگ: مگه چند روز تو کما بودم؟
دکتر: یک سال
سئویونگ: چییی؟
جونگکوک: سئویونگ..
سئویونگ: ت...تو اینجا چکار میکنی (ترس)
جونگکوک: اقای دکتر میشه تنهامون بزاری
دکتر: حتماً
سئویونگ: چی میخوای؟(ترس)
جونگکوک: سئویونگ من فریب خوردم.. از شعُله.. بهم خیانت کرد، منم عصبی شدم.. و اونو کشتم
سئویونگ: چییییییییی؟!!!
جونگکوک: و از تهیونگ فرار کردم...
سئویونگ: چرا از تهیونگ؟؟
جونگکوک: چون تهیونگ نمیدونه عشقشو کشتم...
سئویونگ: چی؟ ینی تهیونگ و شعله بهت خیانت کردن...
جونگکوک: اره...
سئویونگ: برات ناراحت شدم..
جونگکوک: اما من عاشقت شدم
سئویونگ: چی؟
جونگکوک: من عاشقت شدم بفهم!
سئویونگ: این امکان نداره...
جونگکوک: میدونم کارایی که باهات کردم بد بود، اما من واقعا دوست دارم
سئویونگ:(بغض)
جونگکوک:(رفت)
★بالاخره گذاشتم★
#جونگکوک #فیک_از_جونگکوک #فیک #داستان #بی_تی_اس
۶.۶k
۲۳ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.