عشق در یک نگاه❤🍷
عشق در یک نگاه❤🍷
پارت 23
شعار: خدت میدونی❤🍷
ملیس
_دکتر دکتر توروخدا هرچی هزینش باشه میدم بزار دستگاه بهش وصل باشه بزار ببین هوشیاریش پایینه ولی قلبش میزنه.
از نظر تو مرده محسوب میشه از نظر من اون زندس بزار وصل باشه
_باشه خانوم پرستار دستگاهارو جدا نکن
_چشم
لیزگه سمتم اومد
_ملبس این چه کاری بود؟
_ببین اون فقد تو کماس اون قلبش میزنهههههه
گریه میکردم.
لیزگه
سمت ییعیت رفتم وگفتم
_من پیش ملیس میمونم خالش خیلیی بده
تو برو
_حواست به خودت باشه سعی کن شب بیاریش خونه ما غذا اماده میکنم.
_باشه
خدافزی کردیم و با ملیس رو صندلی که روبروی پنجره اتاق رجب بود نشستیم.
نمیدونم چرا به عشقشون امیدوارم بودم .
رجب الان مرده بود فقد قلبش میزد.
ملیس
2 ماه گذشت...
اونیاز توی تاریکی عقد کردن واز ایران رفتن.
ییعلیز همش حواسشون بمن بود.
رجبم هنوز قلبش میزد ولی هوشیاریش هر روز پایین تر میومد.
اخرین باری که رفتم تو اتاقش 2 روز پیش بود.
با پرستار حرف زدم.
لباس مخصوص پوشیدم و وارد اتاقش شدم.
با صدای بغض الود گفتم
_رجبم...
نمیخای بهوش بیای؟
دکترا میگن مردی اما به عشقمون باور دارم.
مخصوصا به لجبازی تو.
میدونم زنده ای فقط داری اذیتم میکنی.
چرا بهوش نمیای؟
دلم خیلی برات تنگه.
قصد نداری بیای ببینمت؟
باشه رجب بهوش بیای تو فقد...
بغلت میکنم میبوسمت اما قهرم هستم.
ادامه دارد...
پارت 23
شعار: خدت میدونی❤🍷
ملیس
_دکتر دکتر توروخدا هرچی هزینش باشه میدم بزار دستگاه بهش وصل باشه بزار ببین هوشیاریش پایینه ولی قلبش میزنه.
از نظر تو مرده محسوب میشه از نظر من اون زندس بزار وصل باشه
_باشه خانوم پرستار دستگاهارو جدا نکن
_چشم
لیزگه سمتم اومد
_ملبس این چه کاری بود؟
_ببین اون فقد تو کماس اون قلبش میزنهههههه
گریه میکردم.
لیزگه
سمت ییعیت رفتم وگفتم
_من پیش ملیس میمونم خالش خیلیی بده
تو برو
_حواست به خودت باشه سعی کن شب بیاریش خونه ما غذا اماده میکنم.
_باشه
خدافزی کردیم و با ملیس رو صندلی که روبروی پنجره اتاق رجب بود نشستیم.
نمیدونم چرا به عشقشون امیدوارم بودم .
رجب الان مرده بود فقد قلبش میزد.
ملیس
2 ماه گذشت...
اونیاز توی تاریکی عقد کردن واز ایران رفتن.
ییعلیز همش حواسشون بمن بود.
رجبم هنوز قلبش میزد ولی هوشیاریش هر روز پایین تر میومد.
اخرین باری که رفتم تو اتاقش 2 روز پیش بود.
با پرستار حرف زدم.
لباس مخصوص پوشیدم و وارد اتاقش شدم.
با صدای بغض الود گفتم
_رجبم...
نمیخای بهوش بیای؟
دکترا میگن مردی اما به عشقمون باور دارم.
مخصوصا به لجبازی تو.
میدونم زنده ای فقط داری اذیتم میکنی.
چرا بهوش نمیای؟
دلم خیلی برات تنگه.
قصد نداری بیای ببینمت؟
باشه رجب بهوش بیای تو فقد...
بغلت میکنم میبوسمت اما قهرم هستم.
ادامه دارد...
۲.۹k
۱۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.