bloodپارت ۱۱
پارت۱۱
جیسو از شدت خونریزی داشت درد میکشید که جین با پارچه دستشو بست و اونو توی بغلش گرفت
جین:همچی درست میشه جیسو
جیسو همینجوری اشک میریخت:چرا باید همچبن اتفاقی میافتاد مامانم چراااا ملکه ی مننننم(با داد)
جین:اروم باش
یک لحظه یکی از همراهان جین به زبون خودشون کره ای گفت:خطر سروم بعضی از خیانت کاران همراه ما اومدن
جین با تعحب بهش نگاه کرد که جیسو اشکاشو پاک کرد:چی شدهه اون چی میگه
جین به زبون جیسو گفت :هیچی بریم میگه چیزه دیگه ای نمونده
دوروز بعد شد چیزی نمونده بود برسن اطراف قصر معلوم بود جین خوشال شد که یکی از پشت سریع خودشو به جین رسوند و به جین خنجر زد (کنار دلش)
جین از اسب پرت شد
و به جیسو گفت بااسب بره و کمک بیاره
جیسو درحال رفتن بود و جینم نگاهش میکرد که همون مرده به جیسو هم خنجر زد(اقا گریم گرفت🤧😭)جیسو ار اسب پرت شد
جین (با صدای خیلی بلند ):نهههخخ جیسووووووووووووووووووووووووووو
همینجوری که جای زخمو میگرفت به سختی تفنگشو برداشت و به اون مرد شلیک کرد اون مرد خودشو به حیسو رسوند همه همراهانش کشته شده بودن
جیسو بیعوش شده بود
جین با درد زیاد جیسو رو سوار اسب کرد خودشم عمینطور و به سمت قصر حرکت کردن
هیوری(خواهر بزرگتر عکسشو میزارم) که از راه دور اونا رو دید وحشت زده به سمتشون اومد و و کلی تیب و کلییی سرباز ملکه مادر و امپراطور اومدن و چه یونگ خواهر کوچیک ار ناتنین که خیلی جیتو دوست داشتع اونم به سمتشون میاد عکساشونو میزارم
هیوری چی شده سرورم
چه یونگ حالت خوبه جین
جین با سرعت جیسو رو بغل کرد با حال بدش و برد به اتاق خودش
جین:زودتر تبیب روخبر کنید خیلی خونریزی داشته خواهش میکنم
هیوری:اون کیه توخودت بیشتر خونریزی داری
جین:از من زیاد نیست اههههه
چه یونگ حرف نزن تبیبا رو خبر کنید جین مهم تره
اون پسر دوم جانشینیه
سه روز بعد
.....خیلی اتفاقات هیجان انگیزی میوفته لایک فالو
(پارت بعدیو لایکا به ۴۰ رسیدن میزارم)کامنت باید بیشتر از ۱۵ تا باشه 😶چون توی درسامه خیلی زحمت میکشم
جیسو از شدت خونریزی داشت درد میکشید که جین با پارچه دستشو بست و اونو توی بغلش گرفت
جین:همچی درست میشه جیسو
جیسو همینجوری اشک میریخت:چرا باید همچبن اتفاقی میافتاد مامانم چراااا ملکه ی مننننم(با داد)
جین:اروم باش
یک لحظه یکی از همراهان جین به زبون خودشون کره ای گفت:خطر سروم بعضی از خیانت کاران همراه ما اومدن
جین با تعحب بهش نگاه کرد که جیسو اشکاشو پاک کرد:چی شدهه اون چی میگه
جین به زبون جیسو گفت :هیچی بریم میگه چیزه دیگه ای نمونده
دوروز بعد شد چیزی نمونده بود برسن اطراف قصر معلوم بود جین خوشال شد که یکی از پشت سریع خودشو به جین رسوند و به جین خنجر زد (کنار دلش)
جین از اسب پرت شد
و به جیسو گفت بااسب بره و کمک بیاره
جیسو درحال رفتن بود و جینم نگاهش میکرد که همون مرده به جیسو هم خنجر زد(اقا گریم گرفت🤧😭)جیسو ار اسب پرت شد
جین (با صدای خیلی بلند ):نهههخخ جیسووووووووووووووووووووووووووو
همینجوری که جای زخمو میگرفت به سختی تفنگشو برداشت و به اون مرد شلیک کرد اون مرد خودشو به حیسو رسوند همه همراهانش کشته شده بودن
جیسو بیعوش شده بود
جین با درد زیاد جیسو رو سوار اسب کرد خودشم عمینطور و به سمت قصر حرکت کردن
هیوری(خواهر بزرگتر عکسشو میزارم) که از راه دور اونا رو دید وحشت زده به سمتشون اومد و و کلی تیب و کلییی سرباز ملکه مادر و امپراطور اومدن و چه یونگ خواهر کوچیک ار ناتنین که خیلی جیتو دوست داشتع اونم به سمتشون میاد عکساشونو میزارم
هیوری چی شده سرورم
چه یونگ حالت خوبه جین
جین با سرعت جیسو رو بغل کرد با حال بدش و برد به اتاق خودش
جین:زودتر تبیب روخبر کنید خیلی خونریزی داشته خواهش میکنم
هیوری:اون کیه توخودت بیشتر خونریزی داری
جین:از من زیاد نیست اههههه
چه یونگ حرف نزن تبیبا رو خبر کنید جین مهم تره
اون پسر دوم جانشینیه
سه روز بعد
.....خیلی اتفاقات هیجان انگیزی میوفته لایک فالو
(پارت بعدیو لایکا به ۴۰ رسیدن میزارم)کامنت باید بیشتر از ۱۵ تا باشه 😶چون توی درسامه خیلی زحمت میکشم
۱۴.۰k
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.