مثلث مافیایی
مثلث مافیایی
Part¹⁸
ویو شوگا: ات و آنا داشتن میرقصیدن که آنا رفت و ات هم تو گوشی بود و میرقصید که یه دفعه لبخندش پاک شد و شروع کرد به سخت نفس کشیدن سریع رفت نگرانش شدم ولی نمیدونم چرا به نامجون گفتم الان میام و رفتم پیش ات دیدم نشسته و تند تند نفس نفس میزنه و پاشو میلرزونه نشستم پیشش دستم گذاشتم پیشش گقتم هعی آروم باش چی شده
ات: یااا چه کار میکنی هیچی خوبم آرومم دستت رو بردار یونگی شی
(بچه ها اینجا مینویسم یونگی چون اسم اصلیش یونگیه و شوگا لقبشه و ات نمیدونه اونا یکین)
یونگی: باشه فقط آروم باش تا دستم رو بردارم
ات: *در حال تند تند نفس کشیدن* آرومم
یونگی: بیا آب بخور
ات: مرسی
دیدم آنا اومد
آنا: یااااا ات کجایی دارم دنبال میگردم حالت خوبه
آنا: نکنه پیاما رو خوندی
آنا: من نمیخواستم الان بفهمی ناراحت نشی
آنا: اخ یونگی سلام تو هم اینجا ندیدمت ببخشید
یونگی: نه بابا اشکال نداره
آنا: ات بیا بریم داخل
ات پاشد که یه دفعه زد زیره گریه
آنا: یااااا گریه نکن بیا بریم تو صورتت رو بشور
ویو شوگا: ات و آنا رفتن ولی من هنوز نکرانم ولی نمیدونم چم شده منم رفتم پیش نامجون
نامجون: اووو چه عجب یونگی شی
نامجون: کجا رفتی
یونگی: هااا رفتم ببینم ات چش بود زیاد حالش خوب نبود
نامجون: اووووو نگرانش بودی پس چرا الان پیشش نیستی
یونگی: آنا خانم اومدن رقون داخل خونه تو اتاق
یونگی: هوفففف (از سر نگرانی)
نامجون: هیونگ ولش کن..... عاممم میخوای بری ببینی حالش چطوره
یونگی: .... اره
نامجون: پاشو باهام بریم داخل منم آنا رو صدا میکنم تو هم با ات حرف بزن ببین دارم فداکاری میکنم
یونگی: اره تو هم اصلا دلت نیس با انا حرف بزنی
شرایط
لایک: ۷ تا
کامنت: خیلی وقته کانت نمیزارینا ناراحت شدم دوس ندارین فیک رو بگین
Part¹⁸
ویو شوگا: ات و آنا داشتن میرقصیدن که آنا رفت و ات هم تو گوشی بود و میرقصید که یه دفعه لبخندش پاک شد و شروع کرد به سخت نفس کشیدن سریع رفت نگرانش شدم ولی نمیدونم چرا به نامجون گفتم الان میام و رفتم پیش ات دیدم نشسته و تند تند نفس نفس میزنه و پاشو میلرزونه نشستم پیشش دستم گذاشتم پیشش گقتم هعی آروم باش چی شده
ات: یااا چه کار میکنی هیچی خوبم آرومم دستت رو بردار یونگی شی
(بچه ها اینجا مینویسم یونگی چون اسم اصلیش یونگیه و شوگا لقبشه و ات نمیدونه اونا یکین)
یونگی: باشه فقط آروم باش تا دستم رو بردارم
ات: *در حال تند تند نفس کشیدن* آرومم
یونگی: بیا آب بخور
ات: مرسی
دیدم آنا اومد
آنا: یااااا ات کجایی دارم دنبال میگردم حالت خوبه
آنا: نکنه پیاما رو خوندی
آنا: من نمیخواستم الان بفهمی ناراحت نشی
آنا: اخ یونگی سلام تو هم اینجا ندیدمت ببخشید
یونگی: نه بابا اشکال نداره
آنا: ات بیا بریم داخل
ات پاشد که یه دفعه زد زیره گریه
آنا: یااااا گریه نکن بیا بریم تو صورتت رو بشور
ویو شوگا: ات و آنا رفتن ولی من هنوز نکرانم ولی نمیدونم چم شده منم رفتم پیش نامجون
نامجون: اووو چه عجب یونگی شی
نامجون: کجا رفتی
یونگی: هااا رفتم ببینم ات چش بود زیاد حالش خوب نبود
نامجون: اووووو نگرانش بودی پس چرا الان پیشش نیستی
یونگی: آنا خانم اومدن رقون داخل خونه تو اتاق
یونگی: هوفففف (از سر نگرانی)
نامجون: هیونگ ولش کن..... عاممم میخوای بری ببینی حالش چطوره
یونگی: .... اره
نامجون: پاشو باهام بریم داخل منم آنا رو صدا میکنم تو هم با ات حرف بزن ببین دارم فداکاری میکنم
یونگی: اره تو هم اصلا دلت نیس با انا حرف بزنی
شرایط
لایک: ۷ تا
کامنت: خیلی وقته کانت نمیزارینا ناراحت شدم دوس ندارین فیک رو بگین
۵.۰k
۰۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.