فن فیک: توکیو ریونجرز
فن فیک: توکیو ریونجرز
Part = ۸
#معجزه_بعدی_زندگی_من
#THE_NEXT_MIRACLE_OF_MY_LIFE
.
.
.
.
صبح شد
و ایومی به همراه دوستش به بیمارستان رفتند
و ویکتور ماجرا برای ایومی تعریف کرد و نمیدانست ان ادم ها از طرف کی بودن
...
ایومی هم ماجرا ران هایتانی را به ویکتور گفت
_خودم بعدن بهش یک درس درست حسابی میدم
ایومی در بیمارستان در کنار او بود تا زمانی که مرخص شد که حدود دو روز طول کشیده بود
با هم به عمارت رفتند
و ویکتور گفت
_ممنون که پیشم بودی... جبران میکنم
+لازم نیست جبران کنی.. فقط باهم مهربون باش
_متاسفم برای اون شب
+باشه
یک هفته بعد
ویکتور به یک سفر کوتاه کاری رفت ولی متاسفانه در راه تصادف کرد و فوت شد
....
روز مرگ ویکتور
باران می امد و اسمان از ابر خاکستری پوشانده شده بود
بعد ایومی
لباس مشکی اش به همراه شالش بر تن و سر داشت
و اشک هایش مانند قطرات باران میچکید
و هم ناراحت بود و هم خوشحال
زیرا ناراحت بود که باید مسئولیت های کاری ویکتور رو بر عهده داشته باشد و هم خوشحال بود زیرا کسی نیست به او گیر دهد و اذیتش کند
ان روز گذشت و ایومی زندگی خودش را سپری میکرد
و با دوست پسر قبلیش هم دوباره قرار میگذاشت
و کار های اداری که قبلا ویکتور انجام میداد را هم
انجام میداد
Part = ۸
#معجزه_بعدی_زندگی_من
#THE_NEXT_MIRACLE_OF_MY_LIFE
.
.
.
.
صبح شد
و ایومی به همراه دوستش به بیمارستان رفتند
و ویکتور ماجرا برای ایومی تعریف کرد و نمیدانست ان ادم ها از طرف کی بودن
...
ایومی هم ماجرا ران هایتانی را به ویکتور گفت
_خودم بعدن بهش یک درس درست حسابی میدم
ایومی در بیمارستان در کنار او بود تا زمانی که مرخص شد که حدود دو روز طول کشیده بود
با هم به عمارت رفتند
و ویکتور گفت
_ممنون که پیشم بودی... جبران میکنم
+لازم نیست جبران کنی.. فقط باهم مهربون باش
_متاسفم برای اون شب
+باشه
یک هفته بعد
ویکتور به یک سفر کوتاه کاری رفت ولی متاسفانه در راه تصادف کرد و فوت شد
....
روز مرگ ویکتور
باران می امد و اسمان از ابر خاکستری پوشانده شده بود
بعد ایومی
لباس مشکی اش به همراه شالش بر تن و سر داشت
و اشک هایش مانند قطرات باران میچکید
و هم ناراحت بود و هم خوشحال
زیرا ناراحت بود که باید مسئولیت های کاری ویکتور رو بر عهده داشته باشد و هم خوشحال بود زیرا کسی نیست به او گیر دهد و اذیتش کند
ان روز گذشت و ایومی زندگی خودش را سپری میکرد
و با دوست پسر قبلیش هم دوباره قرار میگذاشت
و کار های اداری که قبلا ویکتور انجام میداد را هم
انجام میداد
۴۷۶
۰۶ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.