پارت ۱۲
از زبان ات:
یه روز من و هانا و میا رفتیم تا بیرون تو رستوران غذا بخوریم (علامت میا٪)
٪مامان جون میشه من سیب زمینی سرخ شده سفارش بدم (با لحن بچه گونه)
_آره دخترم هرچی دوست داری سفارش بده کیوت مامان
~فقط عشق یه مادر به فرزندش(خنده)
_حالا نمیشد حرف نزنی (خنده)
~میگم ات تو تا کی میخای به این دختر کوچولوت راجب باباش هیچی نگی و بدون بابا بزرگش کنی
_ای بابا هانا باز شروع کردی اولن میا هنوز خیلی بچه هست دومن تهیونگ قراره به زودی خوب بشه و بهمون خبر بده تا برگردیم کره
~واقعا ک خیلی صبوری ولی با این صبوریت داری زندگیت رو نابود میکنی
_ایششش
~ات این مسخره بازی هارو تموم کن ببین من یه پسره سراغ دارم که خیلی پولداره و تو همین کانادا زندگی میکنه بیا بریم حداقل یه بار ببینش
_هانا واقعا دارم میگم تمومش کن (بغض)
بلند شدم و رفتم تو دستشویی رستوران و خودم رو جلوی آینه نگاه میکردم نمیدونم چرا یهو اشکام سرازیر شدن و صورتم رو شستم و رفتم نشستم
~چیشد دوباره قهر کردی
_من ازت نمیخام منو درک کنی ولی وقتی هم درک نمیکنی لطفا الکی از این نظرای مذخرفت استفاده نکن
~ای کاش تهیونگ بود و میدی یکی چقد براش میمیره
٪خاله تهیونگ کیه؟؟
~نیاز نیست الان بدونی قشنگ خاله
از زبان هانا:
یه روز نشسته بودیم تو خونه ات داشت به میا غذا میداد و منم تو اتاقم نشسته بودم آهنگ گوش میدادم گوشی ات هم تو اتاق من بود که یدفعه دیدم گوشیش زنگ خورد بلند شدم ببینم کیه که دیدم تهیونگه......
یه روز من و هانا و میا رفتیم تا بیرون تو رستوران غذا بخوریم (علامت میا٪)
٪مامان جون میشه من سیب زمینی سرخ شده سفارش بدم (با لحن بچه گونه)
_آره دخترم هرچی دوست داری سفارش بده کیوت مامان
~فقط عشق یه مادر به فرزندش(خنده)
_حالا نمیشد حرف نزنی (خنده)
~میگم ات تو تا کی میخای به این دختر کوچولوت راجب باباش هیچی نگی و بدون بابا بزرگش کنی
_ای بابا هانا باز شروع کردی اولن میا هنوز خیلی بچه هست دومن تهیونگ قراره به زودی خوب بشه و بهمون خبر بده تا برگردیم کره
~واقعا ک خیلی صبوری ولی با این صبوریت داری زندگیت رو نابود میکنی
_ایششش
~ات این مسخره بازی هارو تموم کن ببین من یه پسره سراغ دارم که خیلی پولداره و تو همین کانادا زندگی میکنه بیا بریم حداقل یه بار ببینش
_هانا واقعا دارم میگم تمومش کن (بغض)
بلند شدم و رفتم تو دستشویی رستوران و خودم رو جلوی آینه نگاه میکردم نمیدونم چرا یهو اشکام سرازیر شدن و صورتم رو شستم و رفتم نشستم
~چیشد دوباره قهر کردی
_من ازت نمیخام منو درک کنی ولی وقتی هم درک نمیکنی لطفا الکی از این نظرای مذخرفت استفاده نکن
~ای کاش تهیونگ بود و میدی یکی چقد براش میمیره
٪خاله تهیونگ کیه؟؟
~نیاز نیست الان بدونی قشنگ خاله
از زبان هانا:
یه روز نشسته بودیم تو خونه ات داشت به میا غذا میداد و منم تو اتاقم نشسته بودم آهنگ گوش میدادم گوشی ات هم تو اتاق من بود که یدفعه دیدم گوشیش زنگ خورد بلند شدم ببینم کیه که دیدم تهیونگه......
۱۲.۵k
۰۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.