ازدواج اجباری 1
𝕡𝕒𝕣𝕥 𝕠𝕟𝕖
صبح با صدای آلارم گوشیم پاشدم روی تختم نشستم و به صفحه گوشیم نگاه کردم ۸:۳۰ بود
دق دق (صدای در)
اجوما:خانم؟
(ا/ت +)
+بیا تو
(اجوما=)
=صبحانه آمدس خانم
+برو الان میام
=چشم(درو بست)
رفتم wc کارهای مربوط و کردم و اومدم از پله ها پایین با پدرم و مادرم روبه رو شدم
اونا پدر و مادر واقعی من نیستن ولی از بچگی منو بزرگ کردن چاره ای جز گوش دادن به حرفشون ندارم
+سلام مادر سلام پدری
پدر × مادر ÷
÷سلام دخترم
×بیا بشین باید باهات صحبت کنیم دخترم
رفتم سمت میز نشستم رو صندلی
×خب ما نیاز به میراس...
نزاشتم حرفشو ادامه بده دستمو کوبیدم رو میز و بلند شدم و گفتم:
+دیگه این حرفو تکرار نکنید شما نه خانواده منین نه هیچی بعد برای من تعیین تکلیف میکُنین درسته منو بزرگ کردین که به اینجا رسیدم ولی حق ندارین برای من تعیین تکلیف
کنین ...( با داد )(که با سوزشی رو صورتم حرف قطع شد
÷حق نداری با پدرت این طوری رفتار کنی(با حرص)
+پدر؟؟پدررررر تو خودتون رو کیه من میدونین هاااا؟؟؟؟
×ببند دهنتو ما بزرگت کردیم و میکنیم و باید تا وقتی زنده ایم به حرفمون گوش بدی تو باید ازدواج کنی همین که گفتم حالا گمشو از جلو چشمام گمشو اون ور جنده
سریع دویدم سمت اتاقم چمدونم و همچیرو برداشتم و از بالکن پریدم پایین
آخه دختره احمق اینجوری باید حتما میرفتی؟؟؟؟اییی پام
اهمیت ندادم و یه تاکسی گرفتم رفتم سمت هتل
کارکون هتل :سلان خانم میتونم کمکتون کنم؟
+بله یه اتاق میخواستم تو بالاترین طبقه(۱۵)
کارکون هتل :بله چند دقیقه منتظر بمونید
کمی منتظر موندن که اتاق آمده شد
پرش زمانی به ۸:۰۰ شام هتل رو خوردم و رفتم تو اتاقم شماره ۵۰۰ رفتم حموم و اومدم بیرون نشستم و روتینیم رو کردم و به سقف خیره شدم
من الان از خونه فرار کردم؟
پرش زمانی ۸:۳۰
ویو مامان ا/ت
خیلی استرس داشتم که کجاس این دختررررررررررر
÷نمیخوای کاری کنی ؟
×اجومااااا
=بله قربان ؟؟؟؟؟
×برو بالا ببین این دختره زندس؟
=چشم
بعد یک دقیقه اجوما(جیغغغغ)
÷چیشدهههه؟ نگران
=خ خ خان ن نم
÷چیه چته چرا ته ته پته میکنی؟
که سرمو چرخوندم چشمم خورد به نام
{نامه}
سلام اگر دارید این نامرو میخونید به این معنیه که دیگه قرار نیست منو ببینید من ازتون به زمان تمام عمرم ممنونم و ازتون متنفرم بخاطر تمام شب هایی که کتک خوردم از همتون متنفرم بخاطر زور گویی هاتون من دیگه تحمل نمیکنم و میرم دیگه هم بر نمیگردم.... از طرف ا/ت
÷با هر خطی که میخوندم یه خاطر رو از کتکاش به یاد میآوردم و اشک میریختم رفتم پایین
ویو بابای ا/ت
داشتم روزنامه میخوندم که دیدم با استرس داره از پله ها میاد پایین(مامان ا/ت)
بلند شدم که با سوزشی که به صورتم خورد به خودم اومدم
×چته زنیکه (هولش میده میخوره زمین)
÷عوضیییی تو دختر منووو ازم گرفتی بی لیاقت
×اون خودش بی لیاقت بود
÷نههه تو بی لیاقتی ایشالله بمیری نمی زارم نفس راحت بکشیییی
ادامه دارد...
صبح با صدای آلارم گوشیم پاشدم روی تختم نشستم و به صفحه گوشیم نگاه کردم ۸:۳۰ بود
دق دق (صدای در)
اجوما:خانم؟
(ا/ت +)
+بیا تو
(اجوما=)
=صبحانه آمدس خانم
+برو الان میام
=چشم(درو بست)
رفتم wc کارهای مربوط و کردم و اومدم از پله ها پایین با پدرم و مادرم روبه رو شدم
اونا پدر و مادر واقعی من نیستن ولی از بچگی منو بزرگ کردن چاره ای جز گوش دادن به حرفشون ندارم
+سلام مادر سلام پدری
پدر × مادر ÷
÷سلام دخترم
×بیا بشین باید باهات صحبت کنیم دخترم
رفتم سمت میز نشستم رو صندلی
×خب ما نیاز به میراس...
نزاشتم حرفشو ادامه بده دستمو کوبیدم رو میز و بلند شدم و گفتم:
+دیگه این حرفو تکرار نکنید شما نه خانواده منین نه هیچی بعد برای من تعیین تکلیف میکُنین درسته منو بزرگ کردین که به اینجا رسیدم ولی حق ندارین برای من تعیین تکلیف
کنین ...( با داد )(که با سوزشی رو صورتم حرف قطع شد
÷حق نداری با پدرت این طوری رفتار کنی(با حرص)
+پدر؟؟پدررررر تو خودتون رو کیه من میدونین هاااا؟؟؟؟
×ببند دهنتو ما بزرگت کردیم و میکنیم و باید تا وقتی زنده ایم به حرفمون گوش بدی تو باید ازدواج کنی همین که گفتم حالا گمشو از جلو چشمام گمشو اون ور جنده
سریع دویدم سمت اتاقم چمدونم و همچیرو برداشتم و از بالکن پریدم پایین
آخه دختره احمق اینجوری باید حتما میرفتی؟؟؟؟اییی پام
اهمیت ندادم و یه تاکسی گرفتم رفتم سمت هتل
کارکون هتل :سلان خانم میتونم کمکتون کنم؟
+بله یه اتاق میخواستم تو بالاترین طبقه(۱۵)
کارکون هتل :بله چند دقیقه منتظر بمونید
کمی منتظر موندن که اتاق آمده شد
پرش زمانی به ۸:۰۰ شام هتل رو خوردم و رفتم تو اتاقم شماره ۵۰۰ رفتم حموم و اومدم بیرون نشستم و روتینیم رو کردم و به سقف خیره شدم
من الان از خونه فرار کردم؟
پرش زمانی ۸:۳۰
ویو مامان ا/ت
خیلی استرس داشتم که کجاس این دختررررررررررر
÷نمیخوای کاری کنی ؟
×اجومااااا
=بله قربان ؟؟؟؟؟
×برو بالا ببین این دختره زندس؟
=چشم
بعد یک دقیقه اجوما(جیغغغغ)
÷چیشدهههه؟ نگران
=خ خ خان ن نم
÷چیه چته چرا ته ته پته میکنی؟
که سرمو چرخوندم چشمم خورد به نام
{نامه}
سلام اگر دارید این نامرو میخونید به این معنیه که دیگه قرار نیست منو ببینید من ازتون به زمان تمام عمرم ممنونم و ازتون متنفرم بخاطر تمام شب هایی که کتک خوردم از همتون متنفرم بخاطر زور گویی هاتون من دیگه تحمل نمیکنم و میرم دیگه هم بر نمیگردم.... از طرف ا/ت
÷با هر خطی که میخوندم یه خاطر رو از کتکاش به یاد میآوردم و اشک میریختم رفتم پایین
ویو بابای ا/ت
داشتم روزنامه میخوندم که دیدم با استرس داره از پله ها میاد پایین(مامان ا/ت)
بلند شدم که با سوزشی که به صورتم خورد به خودم اومدم
×چته زنیکه (هولش میده میخوره زمین)
÷عوضیییی تو دختر منووو ازم گرفتی بی لیاقت
×اون خودش بی لیاقت بود
÷نههه تو بی لیاقتی ایشالله بمیری نمی زارم نفس راحت بکشیییی
ادامه دارد...
۱۶.۹k
۰۴ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.