قشنگ ترین عذاب من پارت ۶
قشنگ ترین عذاب من پارت ۶
ویو کوک
چقدر رو داره . با حرص و عصبانیت نگاهش میکردم که پاشد و رفت تو
پشت سرش رفتم و در رو بستم .
چقدر خونش قشنگهههه
همه چیش کلاسیک و شیکه ؛ عرررر نشست رو مبل و منم بعد یکم دید زدن رفتم سمت آشپزخونه و با یکم اینور انور کردن فهمیدم لیوانا کجاست و براش نسکافه بردم
ته : خوشم میاد اصلا هم تعارف نداری
کوک : هوم
ته : اینجا خونه منه (سرد)
کوک : معذرت ، بفرمایید
لیوان رو گرفتم سمتش و تا خواست بگیره ریخت رو شلوارش
آخیشششش دلم خنک شد
ته : آخخخخخ...لعنت بهت جئون جونگ کوک (آخرش محکم و بلند گفت)
کوک : سلامت باشید ƪ(˘⌣˘)ʃ
بعد از اینکه شلوارش رو عوض کرد و نسکافه اش رو خورد پاشد .
ته : برو پایین ، دم ماشین منتظرم باش .(سرد)
کوک : باشه
رفتم بیرون خونه و تو ماشین نشستم
هوا واقعا غیر قابل تحمله ، چطور میتونه با تیشرت بیاد بیرون؟!
بعد نیم ساعت اومد و نشست تو ماشین
لباس شیکی پوشیده بود و صورتش بشدت خودنمایی میکرد...چقدر خوشگل شده
ته : برو به این آدرس . جایی کار دارم ، بعد از اون میریم شرکت (سرد)
کوک : فهمیدم
دیگه بینمون حرفی زده نشد تا رسیدیم به مقصدی که میخواست
از ماشین پیاده شد ؛ منم سریع دنبالش رفتم پایین و پشت سرش راهم رو ادامه دادم
رسیدیم به یه اتاقک
داخل شد و رو به روی پسری تو سن و سالای خودش نشست.
کنارش وایستاده بودم که اشاره کرد بشینم
منم با یکم تردید نشستم کنارش و بهشون خیره شدم
ته : خب چه خبرا نامجون کیم؟(پوزخند)
نامجون : خبر؟ اونو که تو باید بدی برادر
ته : آه بیخیال ... جین کجاست؟؟
نامجون : رفته تا مَقَ...یعنی تا یه جایی
ته : نگران نباش . خودمونیه
نامجون : کی باشن؟
ته : جونگ کوک؟!
با لحن صدا کردنش فهمیدم چی میخواد
خودش زبون نداره؟؟ خودمو معرفی کردم
کوک : اسمم جونگ کوکه . جئون جونگ کوک؛ بادیگارد جدید آقای کیم ...
نامجون : او ، سلام . اسم منم نامجونه (لبخند)
کوک : خوشبختم :)
ته : خب اگه دل و قلوه دادناتون تموم شد بریم سر اصل مطلب .
نامجون : خیله خب...اما باید تا اومدن جین صبر کنی ؛ چون نقشه دست اونه
ته : باشه
ویو کوک
چقدر رو داره . با حرص و عصبانیت نگاهش میکردم که پاشد و رفت تو
پشت سرش رفتم و در رو بستم .
چقدر خونش قشنگهههه
همه چیش کلاسیک و شیکه ؛ عرررر نشست رو مبل و منم بعد یکم دید زدن رفتم سمت آشپزخونه و با یکم اینور انور کردن فهمیدم لیوانا کجاست و براش نسکافه بردم
ته : خوشم میاد اصلا هم تعارف نداری
کوک : هوم
ته : اینجا خونه منه (سرد)
کوک : معذرت ، بفرمایید
لیوان رو گرفتم سمتش و تا خواست بگیره ریخت رو شلوارش
آخیشششش دلم خنک شد
ته : آخخخخخ...لعنت بهت جئون جونگ کوک (آخرش محکم و بلند گفت)
کوک : سلامت باشید ƪ(˘⌣˘)ʃ
بعد از اینکه شلوارش رو عوض کرد و نسکافه اش رو خورد پاشد .
ته : برو پایین ، دم ماشین منتظرم باش .(سرد)
کوک : باشه
رفتم بیرون خونه و تو ماشین نشستم
هوا واقعا غیر قابل تحمله ، چطور میتونه با تیشرت بیاد بیرون؟!
بعد نیم ساعت اومد و نشست تو ماشین
لباس شیکی پوشیده بود و صورتش بشدت خودنمایی میکرد...چقدر خوشگل شده
ته : برو به این آدرس . جایی کار دارم ، بعد از اون میریم شرکت (سرد)
کوک : فهمیدم
دیگه بینمون حرفی زده نشد تا رسیدیم به مقصدی که میخواست
از ماشین پیاده شد ؛ منم سریع دنبالش رفتم پایین و پشت سرش راهم رو ادامه دادم
رسیدیم به یه اتاقک
داخل شد و رو به روی پسری تو سن و سالای خودش نشست.
کنارش وایستاده بودم که اشاره کرد بشینم
منم با یکم تردید نشستم کنارش و بهشون خیره شدم
ته : خب چه خبرا نامجون کیم؟(پوزخند)
نامجون : خبر؟ اونو که تو باید بدی برادر
ته : آه بیخیال ... جین کجاست؟؟
نامجون : رفته تا مَقَ...یعنی تا یه جایی
ته : نگران نباش . خودمونیه
نامجون : کی باشن؟
ته : جونگ کوک؟!
با لحن صدا کردنش فهمیدم چی میخواد
خودش زبون نداره؟؟ خودمو معرفی کردم
کوک : اسمم جونگ کوکه . جئون جونگ کوک؛ بادیگارد جدید آقای کیم ...
نامجون : او ، سلام . اسم منم نامجونه (لبخند)
کوک : خوشبختم :)
ته : خب اگه دل و قلوه دادناتون تموم شد بریم سر اصل مطلب .
نامجون : خیله خب...اما باید تا اومدن جین صبر کنی ؛ چون نقشه دست اونه
ته : باشه
۲.۵k
۰۶ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.