do you know m.r?/part:3
do you know m.r?/part:3
ات:ممنونم جیمین شی(خجالت زده)
جیمین:خوشم اومد از این به بعد همینطوری منو صدا بزن(میخنده)
ات:حیحی باشه(میخنده)
جیمین:داشتم میومدم برنامه هارو بهت توضیح بدم
ات:آآآ منم میخواستم بیام برنامه هارو ازت بپرسم
جیمین:خب بیا بشین روی صندلیت که من توضیحاتم رو شروع کنم
ات ویو:
چقدررر مدیر این شرکت خوش شیفته اس...واقعا رو مخ بود...پنج دقیقه ی دیگه باید صبحونه ی مورد علاقه ی شنبه های آقااا رو براش ببرم و نباید یک ثانیه هم دیر کنمم...بدو بدو سمت کافه تریای شرکت رفتم و یه پنکیک مخصوص با طعم شکلات و یه قهوه خریدم...باید حتما روی قهوه اش با شیر باید یه چیزی طراحی میکردم...من برای بار اولم بود و از خانومی که اونجا وایساده بود درخواست کردم که بزاره روی قهوه خودم طراحی کنم...روی اون قهوه با شیر یه قلب بزرگ و سه قلب کوچیک کشیدم و با احتیاط سمت صندلیم رفتم... کاغذ قلبی کوچولوم رو لبه ی ظرف پنکیک چسبوندم و روش نوشتم نوش جونتون مدیر قشنگم و یه قلب کوچولو براش کشیدم...سمت اتاق مدیر رفتم و پنکیک و شیرکاکائو رو بهش دادم...یه لبخند قشنگ روی لباش نشست
جین:ممنون...هیچکس انقدر سرتایم مشخص شده برام صبحونه رو نیاورده بود
ات:خوشحالم که از من راضی هستید(احترام میزاره و از اتاق میره بیرون)
ات:ممنونم جیمین شی(خجالت زده)
جیمین:خوشم اومد از این به بعد همینطوری منو صدا بزن(میخنده)
ات:حیحی باشه(میخنده)
جیمین:داشتم میومدم برنامه هارو بهت توضیح بدم
ات:آآآ منم میخواستم بیام برنامه هارو ازت بپرسم
جیمین:خب بیا بشین روی صندلیت که من توضیحاتم رو شروع کنم
ات ویو:
چقدررر مدیر این شرکت خوش شیفته اس...واقعا رو مخ بود...پنج دقیقه ی دیگه باید صبحونه ی مورد علاقه ی شنبه های آقااا رو براش ببرم و نباید یک ثانیه هم دیر کنمم...بدو بدو سمت کافه تریای شرکت رفتم و یه پنکیک مخصوص با طعم شکلات و یه قهوه خریدم...باید حتما روی قهوه اش با شیر باید یه چیزی طراحی میکردم...من برای بار اولم بود و از خانومی که اونجا وایساده بود درخواست کردم که بزاره روی قهوه خودم طراحی کنم...روی اون قهوه با شیر یه قلب بزرگ و سه قلب کوچیک کشیدم و با احتیاط سمت صندلیم رفتم... کاغذ قلبی کوچولوم رو لبه ی ظرف پنکیک چسبوندم و روش نوشتم نوش جونتون مدیر قشنگم و یه قلب کوچولو براش کشیدم...سمت اتاق مدیر رفتم و پنکیک و شیرکاکائو رو بهش دادم...یه لبخند قشنگ روی لباش نشست
جین:ممنون...هیچکس انقدر سرتایم مشخص شده برام صبحونه رو نیاورده بود
ات:خوشحالم که از من راضی هستید(احترام میزاره و از اتاق میره بیرون)
۱.۲k
۲۰ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.