painful love part 22
کم کم بادیگارد و خدمتکار و ... و توی کره هم همه چی رو آماده کرده و فردا دیگ میره کره)
(فردا صبح)
#جیمین
با ذوق بیدار شدم ساعت ۱۰ بود ساعت ۱۲ پرواز داشتیم از رو تخت بلند شدم و اتاق سوجون رفتم
_سوجون...سوجون بیدار شو ساعت ۱۲ باید فرودگاه باشیم بدوووو
☆یااااا چته بلند میشم دیگه...معلومه خیلی دلت براش تنگ شده
_اوهوم...مگه میشه دلم براش تنگ نشه...توهم زود باش آماده شو
#سوجین
رو مبل نشسته بودم به یه نقطه نامعلوم نگاه میکردم نفهمیدم ولی مبل بالا پایین شد بهش نگاه کردم...کسی خونه نبود...بعد اینکه نگاش کردم بازم به طرفین خیره شدم...
&چیزی شده؟
+نه
&سوجین من میشناسمت..لطفا باهام راحت باش
نتونستم اشکامو که پشت چشام قایم شده بودم رو مخفی کنم بغضم ترکید و چند قطره تند تند روی صورتم جاری شد
+نمیتونم.....نمیتونم تحمل کنم...این همه درد؟الان چند سال شد ازش خبری نیست...چند سال شد نتونستم فراموشش کنم...چند سال شد نتونستم بوی عطرشو فراموشش کنم...چیکار کنم؟فک کردم وقتی مینهو باهامه میتونم فراموشش کنم...ولی حتی اونم نتونست کمکم کنه....درسته اصلا ازش حرف نمیزنم و اسمشو از زبونم بیرون نمیارم..ولی هنوزم به فکرشم...اصلا نمیدونم کجاس.چیکار میکنه.اصلا بعد از اینکه این حرفارو بهم زد بازم این قدرت رو داره؟یعنی الان او دلش میخواد منو ببینه؟چجوری تونست اینارو بهم بگه؟مگه باهاش چیکار کردم؟اصلا چرا بهش اجازه دادم تا تنهایی بره به کشور دیگه درحالی که من زنشم؟
همه ی اینارو با گریه و داد میگفتم)
&آروم باش نفس بکش
+کاش از اول نمیدیدمش ...تو اون مدرسه همدیگه رو نمیدیدیم....
&یعنی اگه اون بازم برگرده...
+نه....اصلا...اصلا فکرشم نکن...اون این همه بلا سرم اورد..حالا نباید انتظارشو داشته باشه که باهاش خوب باشم و پیشش برگردم....نمیدونم الان تو چه حالیه ولی من چه گناهی داشتم که اینطوری قلبم داره آتیش میگیره....هقققق
منو تو آغوشش گرفته بود
&گریه نکن....
+چجور گریه نکنم مین سو....هرروز خرابتر میشم....
&اون باید تاوان پس بده تو که کاری نکردی من پیشتم مینهو پیشته
+مینهو دیگه نمیتونم ببینمش...
&حالا من که پیشتم من که پشتتم...من همیشه پشتت بودم...یادت نیس؟
یه لبخند ملیحی زدم...ولی مین سو همیشه پیشم بود...
+اوهوم
&پس نمیخوام گریه هاتو بخاطر کسی که ترکت کرده ببینم...
+سعیمو میکنم
&آفرین
بازم رفتم تو بغلش...
(لیزا امروز زودتر رفت چون مامانش مریض بود و باید کنارش میشد و سوهو و جسی هم بیرون بودن)
از بغلش بیرون اومدم
&حالا برو صورتت رو بشور نمیخوام اینطوری ببینمت
+باش...ممنونم
رفتم اتاقم صورتمو شستم یه کرم ضد آفتاب به خودم زدم و خواستم برم بیرون پس لباسامو پوشیدم و موهامو دم اسبی بستم و رفتم سالن
+مین سو...من میرم بیرون هوام عوض شه
(فردا صبح)
#جیمین
با ذوق بیدار شدم ساعت ۱۰ بود ساعت ۱۲ پرواز داشتیم از رو تخت بلند شدم و اتاق سوجون رفتم
_سوجون...سوجون بیدار شو ساعت ۱۲ باید فرودگاه باشیم بدوووو
☆یااااا چته بلند میشم دیگه...معلومه خیلی دلت براش تنگ شده
_اوهوم...مگه میشه دلم براش تنگ نشه...توهم زود باش آماده شو
#سوجین
رو مبل نشسته بودم به یه نقطه نامعلوم نگاه میکردم نفهمیدم ولی مبل بالا پایین شد بهش نگاه کردم...کسی خونه نبود...بعد اینکه نگاش کردم بازم به طرفین خیره شدم...
&چیزی شده؟
+نه
&سوجین من میشناسمت..لطفا باهام راحت باش
نتونستم اشکامو که پشت چشام قایم شده بودم رو مخفی کنم بغضم ترکید و چند قطره تند تند روی صورتم جاری شد
+نمیتونم.....نمیتونم تحمل کنم...این همه درد؟الان چند سال شد ازش خبری نیست...چند سال شد نتونستم فراموشش کنم...چند سال شد نتونستم بوی عطرشو فراموشش کنم...چیکار کنم؟فک کردم وقتی مینهو باهامه میتونم فراموشش کنم...ولی حتی اونم نتونست کمکم کنه....درسته اصلا ازش حرف نمیزنم و اسمشو از زبونم بیرون نمیارم..ولی هنوزم به فکرشم...اصلا نمیدونم کجاس.چیکار میکنه.اصلا بعد از اینکه این حرفارو بهم زد بازم این قدرت رو داره؟یعنی الان او دلش میخواد منو ببینه؟چجوری تونست اینارو بهم بگه؟مگه باهاش چیکار کردم؟اصلا چرا بهش اجازه دادم تا تنهایی بره به کشور دیگه درحالی که من زنشم؟
همه ی اینارو با گریه و داد میگفتم)
&آروم باش نفس بکش
+کاش از اول نمیدیدمش ...تو اون مدرسه همدیگه رو نمیدیدیم....
&یعنی اگه اون بازم برگرده...
+نه....اصلا...اصلا فکرشم نکن...اون این همه بلا سرم اورد..حالا نباید انتظارشو داشته باشه که باهاش خوب باشم و پیشش برگردم....نمیدونم الان تو چه حالیه ولی من چه گناهی داشتم که اینطوری قلبم داره آتیش میگیره....هقققق
منو تو آغوشش گرفته بود
&گریه نکن....
+چجور گریه نکنم مین سو....هرروز خرابتر میشم....
&اون باید تاوان پس بده تو که کاری نکردی من پیشتم مینهو پیشته
+مینهو دیگه نمیتونم ببینمش...
&حالا من که پیشتم من که پشتتم...من همیشه پشتت بودم...یادت نیس؟
یه لبخند ملیحی زدم...ولی مین سو همیشه پیشم بود...
+اوهوم
&پس نمیخوام گریه هاتو بخاطر کسی که ترکت کرده ببینم...
+سعیمو میکنم
&آفرین
بازم رفتم تو بغلش...
(لیزا امروز زودتر رفت چون مامانش مریض بود و باید کنارش میشد و سوهو و جسی هم بیرون بودن)
از بغلش بیرون اومدم
&حالا برو صورتت رو بشور نمیخوام اینطوری ببینمت
+باش...ممنونم
رفتم اتاقم صورتمو شستم یه کرم ضد آفتاب به خودم زدم و خواستم برم بیرون پس لباسامو پوشیدم و موهامو دم اسبی بستم و رفتم سالن
+مین سو...من میرم بیرون هوام عوض شه
۶.۵k
۰۵ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.