فی عشق کودکی
پارت ۲۵
***چند ساعت بعد***
ا/ت: بلاخره رسیدیم هتل و خودمو پرت کردم رو نخت..هووففف گرمههه خوابمم میادد و اینکه خسته شدم😂😫 ( یاد وینی افتادم😂)..جونگ یول پشت سر من اومد و تقلا میکرد بزارمش رو تخت*.. بفرمایید آقا کوچولو
کوک: حالا چرا میخندی😂
ا/ت: نمیدونم😂
کوک: از ساعت خوابت گذشته؟!😂..صبر کن جونگ یول رو بخوابونم بیام و دخترمو بخوابونم
ا/ت: زود بیا بابایی ( کیوت)
کوک: باشع 😂
*صبح*
کوک: صبح بخیر عزیزم
ا/ت؛ صبح تو ام بخیر :)
کوک: بلاخره دوران پریودی به سر رسیده؟
ا/ت: بعلههه ( خوشحال).. جونگ یول بیدار نشده؟
کوک: نوک دماغشو بوسیدم *نه..بریم صبحونه؟.. جونگ یول رو گذاشتم تو کالسکه !
ا/ت: صبر کن آماده شم بریم...
***چند ساعت بعد***
ا/ت: بلاخره رسیدیم هتل و خودمو پرت کردم رو نخت..هووففف گرمههه خوابمم میادد و اینکه خسته شدم😂😫 ( یاد وینی افتادم😂)..جونگ یول پشت سر من اومد و تقلا میکرد بزارمش رو تخت*.. بفرمایید آقا کوچولو
کوک: حالا چرا میخندی😂
ا/ت: نمیدونم😂
کوک: از ساعت خوابت گذشته؟!😂..صبر کن جونگ یول رو بخوابونم بیام و دخترمو بخوابونم
ا/ت: زود بیا بابایی ( کیوت)
کوک: باشع 😂
*صبح*
کوک: صبح بخیر عزیزم
ا/ت؛ صبح تو ام بخیر :)
کوک: بلاخره دوران پریودی به سر رسیده؟
ا/ت: بعلههه ( خوشحال).. جونگ یول بیدار نشده؟
کوک: نوک دماغشو بوسیدم *نه..بریم صبحونه؟.. جونگ یول رو گذاشتم تو کالسکه !
ا/ت: صبر کن آماده شم بریم...
۲۲.۰k
۰۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.