کینه ایی🎧
کینه ایی🎧
Part:¹¹
بعد از اینکه این حرفو زدم رفتم با دیانا تو اتاق
روی صندلی نشستم تا ³ نشد خندیدم
تا عمرم انقدر نخندیده بودم
دیانا:
رفتیم تو اتاق که ارسلان تا ³ نرسید شروع کرد به خندیدن باورم نمیشد این انقدر خندید چون همش سرد بود رفتاراش
_چته چرا انجوری میکنی چیزی رو صورتمه یا رو لباسمه
سریع رفتم جلو اینه هیچیم نشده بود ولی دلیل خندش معلوم نبود
_بابا بچه هیچیت نشده خیلی خوب سوزوندیشون
_اها،اون که صدرصد اگه حرفم نمیزدی ادامه میدادم خفه نمیشدم
_برو ادامه بده
_میرمااا
_خب بسه ل.خت شو زود باش
با این حرفی که زد گوهم خشک شد
ل.خت شم یا جد بابا بزرگم ممکن بود همون لحظه گریه کنم
ولی با پته بته گفتم:
_بر...رر..ا..چی
_گفتم که لخت شو زود باش
_تروخدا الان نه امادگیشو نداشتم
_زود باش(باداد)
از دادش مثل سگ ترسیدم و سریع لباسمو در اوردم سو.تی.نمو کندم
_شلوارت
دیگه خیلی ترسیده بودم شلوارمو در اوردم و شر.تمم در اوردم
اومد سمتم و خودشم ل.خت شد و روم خیمه زد و لب.هاشو گذاشت.رو لب.م و مک میزد و رسید رو س.ی.ن.م و سی.نمو مک میزد و میخورد دیگه خیلی درد داشتم
همینجور که ل.ی.س میزد
هی موهاشو چنگ میزدم و یکدفعه ول میکردم و رو تختی رو چنگ میزدم
_عاححححححح
_اها برای ناله کن
اروم اروم رفت پایین پاهامو گذاشت رو شونش و سمت ک.ی.ر.م و لیس میزد و منم عاح میکشیدم و درد داشتم
که یهو از جلو وا.ردم کرد و یه عاح پر معنی و پر درد کشیدم
_عاحح ارسلان اروم تر
هرچی بیشتر عاح میکشیدم تلمبه مزد و تند ترش میکرد
موهاشو چنگ میزدم
که یکدفعه محکم از تو بیرون کشبد
که یه داد بلند کشیدم
_عایییییییییییئ
که لبشو گذاشت رو لبمو و نذاشت عاحم بلند تر شه
بعد از اینکه ساکت شدم از روم بلند شد و کنارم دراز کشیدو پتو کشید روم و منو بخودش چسبوند
که قشنگ نوک سی.نم به نوک سی.نش میخورد
دستمو انداختم دور گردنش که لبمو بوسید و لبخند کم رنگی بهش زدم
_خیلی بدی بدجنس
با حرفش خندم گرفت و جلو خندمو نگه داشتم و بغلش کردم که بی پدرار در زدن
_بله
_پسر دایی میتونم بیام تو
_خیر
_خوب خدت بیا کارت دارم
با کلافگی دورم پتو پیچیدم و رفتم بیرون
_حرفت
_خیلی سرده
_نخیر لخ.تم کارتو بگو هستی
_هیچی خاسم بگم شب باهام تنهایی میای پارتی
_نه
_واسه چی
_چون بدون دیانا جایی نمیام
یهو سرشو چزخوند تا ببینه تو اتاق چخبره که منم کار خاسی نکردن بزارم حرص بخوره
تو اتاقو دید که دیانا لخت روی تخته بغض کرد و که مثلا نمیدونم واسه چی بغض کرد پرسیدم
_چون نمیام بغض کردی
_نح خیلی چشامو باز نگه داشتم چشام توش اشک جمع شد
بعد اینکه رفت یه خنده ریزی بهش زدم
_وای داشتم پاره میشدم این چه کاره سمی بود چون منو زیر تو دید گریه کرد
_تف ولش کن بیا بخوابیم.دیاناروبهخودمچسبوندموخابی
Part:¹¹
بعد از اینکه این حرفو زدم رفتم با دیانا تو اتاق
روی صندلی نشستم تا ³ نشد خندیدم
تا عمرم انقدر نخندیده بودم
دیانا:
رفتیم تو اتاق که ارسلان تا ³ نرسید شروع کرد به خندیدن باورم نمیشد این انقدر خندید چون همش سرد بود رفتاراش
_چته چرا انجوری میکنی چیزی رو صورتمه یا رو لباسمه
سریع رفتم جلو اینه هیچیم نشده بود ولی دلیل خندش معلوم نبود
_بابا بچه هیچیت نشده خیلی خوب سوزوندیشون
_اها،اون که صدرصد اگه حرفم نمیزدی ادامه میدادم خفه نمیشدم
_برو ادامه بده
_میرمااا
_خب بسه ل.خت شو زود باش
با این حرفی که زد گوهم خشک شد
ل.خت شم یا جد بابا بزرگم ممکن بود همون لحظه گریه کنم
ولی با پته بته گفتم:
_بر...رر..ا..چی
_گفتم که لخت شو زود باش
_تروخدا الان نه امادگیشو نداشتم
_زود باش(باداد)
از دادش مثل سگ ترسیدم و سریع لباسمو در اوردم سو.تی.نمو کندم
_شلوارت
دیگه خیلی ترسیده بودم شلوارمو در اوردم و شر.تمم در اوردم
اومد سمتم و خودشم ل.خت شد و روم خیمه زد و لب.هاشو گذاشت.رو لب.م و مک میزد و رسید رو س.ی.ن.م و سی.نمو مک میزد و میخورد دیگه خیلی درد داشتم
همینجور که ل.ی.س میزد
هی موهاشو چنگ میزدم و یکدفعه ول میکردم و رو تختی رو چنگ میزدم
_عاححححححح
_اها برای ناله کن
اروم اروم رفت پایین پاهامو گذاشت رو شونش و سمت ک.ی.ر.م و لیس میزد و منم عاح میکشیدم و درد داشتم
که یهو از جلو وا.ردم کرد و یه عاح پر معنی و پر درد کشیدم
_عاحح ارسلان اروم تر
هرچی بیشتر عاح میکشیدم تلمبه مزد و تند ترش میکرد
موهاشو چنگ میزدم
که یکدفعه محکم از تو بیرون کشبد
که یه داد بلند کشیدم
_عایییییییییییئ
که لبشو گذاشت رو لبمو و نذاشت عاحم بلند تر شه
بعد از اینکه ساکت شدم از روم بلند شد و کنارم دراز کشیدو پتو کشید روم و منو بخودش چسبوند
که قشنگ نوک سی.نم به نوک سی.نش میخورد
دستمو انداختم دور گردنش که لبمو بوسید و لبخند کم رنگی بهش زدم
_خیلی بدی بدجنس
با حرفش خندم گرفت و جلو خندمو نگه داشتم و بغلش کردم که بی پدرار در زدن
_بله
_پسر دایی میتونم بیام تو
_خیر
_خوب خدت بیا کارت دارم
با کلافگی دورم پتو پیچیدم و رفتم بیرون
_حرفت
_خیلی سرده
_نخیر لخ.تم کارتو بگو هستی
_هیچی خاسم بگم شب باهام تنهایی میای پارتی
_نه
_واسه چی
_چون بدون دیانا جایی نمیام
یهو سرشو چزخوند تا ببینه تو اتاق چخبره که منم کار خاسی نکردن بزارم حرص بخوره
تو اتاقو دید که دیانا لخت روی تخته بغض کرد و که مثلا نمیدونم واسه چی بغض کرد پرسیدم
_چون نمیام بغض کردی
_نح خیلی چشامو باز نگه داشتم چشام توش اشک جمع شد
بعد اینکه رفت یه خنده ریزی بهش زدم
_وای داشتم پاره میشدم این چه کاره سمی بود چون منو زیر تو دید گریه کرد
_تف ولش کن بیا بخوابیم.دیاناروبهخودمچسبوندموخابی
۵.۵k
۰۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.